۱۳۸۸ شهریور ۱۹, پنجشنبه

مشاهدات يکی از بازداشت شده‌گان از زندان اوين و چه‌گونه‌گی جان باختن امير جوادي‌فر

خبرگزاری هرانا : سيد علی اکبر خردنژاد فرزند سيدمحمد علی يکی از بازداشت شده‌گان حوادث بعد از 22 خرداد است که در طول بازداشت با موارد متعدد شکنجه و بي‌قانونی مواجه شده و شرايط بسيار تلخی را از سر گذارنده است. برای روشن شدن جنايت‌های مکرری که در زندان بر سر اين جوان و ديگر زندانيان آمده با وی به گفت‌وگو نشستيم. وی در ميان صحبت‌هاي‌اش به جان باختن امير جوادي‌فر اشاره مي‌کند که او را در زندان اوين ديده است. او مي‌گويد که جوادي‌فر به شدت مريض احوال بوده است و ماموران زندان اجازه‌ی رفتن به بيمارستان را به پزشک نمي‌دهند و همين مساله باعث درگذشت امير جوادي‌فر در زندان اوين مي‌شود. سيدعلي‌اکبر خردنژاد در روز 18 تير حدود ساعت 4:30 عصر در چهارراه ولي‌عصر تهران توسط ماموران لباس شخصی بازداشت مي‌شود. وی مي‌گويد: ,به شدت مرا زدند. بعد اسپری فلفل به چشم‌ام زدند و با ضربات باتوم روی سر و صورت‌ام مرا داخل ون نيروی انتظامی انداختند., خردنژاد بعد از بازداشت را اين‌چنين شرح مي‌دهد: , کسانی که بازداشت‌‌ام کردند دست‌هاي‌ام را از پشت بستند و مرا داخل ون بردند. از پشت سر به من حمله مي‌کردند و مرا مي‌زدند. فحاشی و تهديد به همه چيز حتا تجاوز. به کلانتری ۱۴۸ سر خيابان فلسطين برده شدم. ۳ نفر دستگير شده‌ی ديگر هم همراه ما بودند که آن‌ها عقب ون نشسته بودند. وقتي‌ رسيديم بازرسی شديم و باز هم ما را در حياط کلانتری زدند. اول ما را داخل يک قفس کردند و زشت‌ترين الفاظ را خطاب به ما گفتند. پليس و نيروی انتظامی آن‌جا هيچ‌کاره بود.از پشت ميله‌ها با باتوم به شکم ما مي‌زدند و مي‌خنديدند. چون جای تکان خوردن نبود ما را تحت‌نظر به قسمت ديگر کلانتری بردند و بعد با کتک و پس گردنی درحالی که بايد سرمان را پايين نگه ‌مي‌داشتيم به زيرزمين کلانتری بردند و مشخصات‌مان را چک کردند., بازداشتي‌ها را باز هم آن‌جا نگه نمي‌دارند. خردنژاد ادامه مي‌دهد: ,بعد باز هم با کتک سوار ون شديم و به پليس پيگيری واقع در نزديک ميدان انقلاب برده شديم. از ما عکس گرفتند. يک برگه‌ی باز جويی و آدرس و آدرس ايميل و پسورد را هم از همه گرفته شد. تا فردا ظهر همان‌جا بازداشت بوديم. نزديک ۲۰۰ نفر آن‌جا بوديم که نمي‌توانستيم راحت نفس بکشيم. هوا کم بود و جا هم نبود. روی زمين ‌مي‌خوابيديم. , از علي‌اکبر در مورد تفهيم اتهام و رعايت موارد قانونی مي‌پرسيم: ,ظهر روز ۱۹ تير يک آقايی به نام حيدري‌فر آمد و گفت تا آخر تابستان آزاد نمي‌شويد و همه‌گي‌ به کهريزک منتقل مي‌شويد. يک برگه‌ی تفهيم اتهام به ما دادند که وقتي‌ آن را خواندم گفتم حتما مي‌خواهند اعدام‌مان کنند؛ اقدام عليه امنيت ملي‌، بر هم زدن نظم عمومي‌ توجه نکردن به فرمان پليس، اغتشاش و... ولی بعد، از آن‌جا ما را با يک اتوبوس نيروی انتظامي‌ که ۴ تا ماشين الگانس پليس اسکرت‌اش مي‌کرد به زندان اوين منتقل کردند., به کجا منتقل شديد و چه تعداد زندانی همراه شما بودند؟ ,دقيقا نمي‌دانم چند نفر بوديم اما حدود ۶۰ نفر و يا حتا بيشتر هم بوديم. بعضي‌ از صندلي‌ها ۳ نفری نشسته بودند. در آن‌جا از ما عکس گرفتند با شماره. تشکيل پرونده دادند و به بند ۲۴۰ امنيت منتقل شديم. از وی در مورد وضعيت سلول‌ها پرسيدم: ,به سلولی که در آن بوديم مي‌گفتند سوييت، چون حمام و توالت داشت. اول ۶ نفربوديم در سلول که چند ساعت بد ۲ نفر ديگه هم آمدند که توسط بسيج بازداشت شده بودند. هشت نفر در آن سلول بوديم. بسيار گرم و مرطوب و شرجی بود. طبقه‌ی بالای اندرزگاه شماره ۹ بوديم. هيچ کس با ما حرف نمي‌زد، بعضی ها با ماسک مي‌آمدند و مي‌رفتند.غذاها به معنای واقعی آشغال بود. اکثرا ما را مسموم مي‌کرد. هيچ دکتر يا حتا پرستاری نبود که به وضع زندانيان رسيده‌گی کند. دارو نمي‌دادند. سر و صورت بچه‌ها و بدن‌شان کبود بود. من پشت کمرم و پشت پای چپ‌ام و بازوی چپم کاملا کبود و کوفته بود. رضا طاهری ۱۹ ساله دانش‌جوی هوا فضای دانش‌گاه شريف دوتا چشم‌اش سياه شده بود. با باتوم به بيني‌اش زده بودند. به سختي‌ مي‌توانستيم بخوابيم. جای کافي‌ نبود. مدام به خودمان مي‌گفتيم چه اتفاقی خواهد افتاد؟ به ما اجازه نمي‌دادند زنگ بزنيم و به خانه خبر بدهيم. تا روز يک‌شنبه خيلي‌ کوتاه فقط توانستيم زنگ بزنيم؛ در اين حد که بگوييم دنبال کار ما باشند. بعد از چند روز انگشت‌نگاری و غيره ما را با چشم‌بند به طبقه‌ی پايين بردند. بعد فهميديم احتمالاً آن‌جا بند ۲۰۹ بوده است. فکر مي‌کرديم ديگر بازجويی مي‌کنند اما حدود ۵،۶ روز هم آن‌جا بوديم. پنجره‌ها را اصلا باز نکردند، ما فکر کرديم مي‌خواهند همين‌جا از بي‌هوايی خفه بشويم. بعد از چند ساعت پنجره باز شد. درهای آن محل چوبی بود. احساس مي‌کرديم شنود مي‌شويم. با وحشت کامل و در بي‌خبری از اوضاع بيرون بوديم .اخبار دروغ به ما مي‌دادند. به من گفتند پدرت سکته کرده است. به يکی ديگر گفتند مادربزرگ‌ات سکته کرده است. خوش‌بختانه ما فرض را بر اين گذاشتيم که ممکن است دروغ بگويند. که همين‌طور هم بود., خردنژاد در مورد بازجويي‌ها مي‌گويد: ,بازجويی با چشم‌بند بود. همراه با چشم بند فقط مي‌شد برگه‌ را ديد. سوال مي‌کردند و ما بايد جوب را مي‌نوشتيم. از روز تظاهرات که از صبح کجا بوديم تا هنگام دستگيري، نظرمان درباره‌ی انتخابات چيست‌ و آيا با تظاهرات و اين‌گونه اعتراضات موافقيم يا خير., شکنجه و فشار بر روی زندانيان در طی ماه‌های اخير نگرانی محافل و گروه‌های حقوق‌بشری را در پی داشت. خردنژاد در اين زمينه مي‌گويد: ,بودن در بنده ۲۰۹ خودش شکنجه است. اما قبل از انتقال به اوين ما را مي‌زدند و فحاشی مي‌کردند. در اوين وقتي‌ نمي‌گذاشتند به خانواده خبر بدهيم يا خبری بگيريم خودش شکنجه بود. نه تنها برای من بل‌که برای خانواده‌ام. به خودم لعنت مي‌فرستادم که چرا پدر و مادر پيرم را تا حد مرگ نگران کردم. مادرم فکر می کرد من مرده‌ام. حرف‌های بدی مي‌شنيديم و تهديدهای بدی مي‌شديم مثل اين‌که ديگه آسمان را نخواهيم ديد. با دنيا خداحافظی کنيد. پاهای ما در اين مدت فقط به فاصله‌ی ۲،۳ متری عادت کرده بود، چشم‌مان همينطور. من در اين مدت ۶ کيلو وزن کم کردم چون غذاها سرد يا نپخته بود. هيچ دکتری هم نبود به وضع ما رسيده‌گی کند., وضعيت جسمی ديگر زندانيان از جمله مسائلی بود که از خردنژاد سوال کردم و وی جواب داد: ,همه اکثرا در اثر ضربات باتوم به بدن کبودی داشتند. کورش خراسانی ۲ جا از بدن‌اش شکسته بود اما هيچ وقت نگذاشتند برود و آن را گچ بگيرد. ۱۲ روز با پای شکسته و انگشت شکسته بود. بچه‌های آن‌جا همه از افراد تحصيل کرده يا دانش‌جو بودند. افراد با سن و سال بالا هم بودند. حدود ۶۰،۶۵ ساله. يک‌سری از بچه‌ها را از سپاه يا مرکز بسيج آوردند که وضعيت‌شان خيلي‌ بد بود. نزديک به ۴۸ ساعت چشما‌ن‌شان را بسته بودند. سلاح می گذاشتند روی سرشان که دستور داريم شما را بکشيم. آن‌ها را تا حد مرگ بشين پاشو داده بودند و کتک زده بودند. وضعيت آن‌قدر بحرانی شده بود که مي‌گفتند بسيجي‌ها با خودشان درگير شده بودند که نبايد اين کارها را با زنداني‌ها بکنند. در سلّول‌های ديگر سه دختر را ديدم که متوجه نشديم آن‌جا چه کار مي‌کنند. خردنژاد در مورد آزادی و شرايط بعد از زندان‌اش اين‌چنين مي‌گويد: ,با قيد کفالت آزاد شدم. برگه ی سفيد گذاشتند جلوی خاله‌ام و ايشان امضا ‌کردند. من هنوز مبلغ کفالت را نمي‌دانم. بعد از آزادی جرأت نکردم به بچه‌ها زنگ بزنم. چون گفته بودند زنگ بزني‌ مي‌آييم دنبال‌تان. يک خانمی وقتي‌ که از زندان آزاد شدم دم زندان عکس يک نفر را نشان‌ام داد. آن موقع چون به شدت ضعيف شده بودم به خاطر نياوردم‌اش اما بعد از چند روز يادم آمد که او را در کلانتری ۱۴۸ ديده بودم. وقتي‌ رسيدم انگلستان با آن‌ها تماس گرفتم. متاسفانه فهميدم او امير جوادي‌فر بوده و شهيد شده است., از او مي‌پرسيم از جوادي‌فر چه چيزهايی به خاطر دارد و او مي‌گويد: ,يادم است يک دکتر بالاخره پيداي‌اش شد. دکتر مي‌خواست امير و يک‌نفر ديگر را به بيمارستان ببرد اما لباس شخصي‌ها نمي‌گذاشتند. دکتر حتا با آن‌ها در گيری لفظی پيدا کرد و گفت بنويسيد که نگذاشتيد من ببرم‌اش. چون من مسئول جان اين‌ها هستم,. خيلي‌ واقعا برام سخت است که آن روزها را به خاطر بياورم. وقتي‌ يادم مي‌آيد از اين‌که اين‌ها هم‌وطن من هستند احساس شرمنده‌گی مي‌کنم. آن‌ها بربر بودند. جای ورم باتوم‌ها‌ي‌شان روی سرم هنوز هم مشخص است. وقتي‌ يادم مي‌افتد که من مي‌توانستم به جای امير جوادي‌فر باشم گريه‌ام مي‌گيرد...
منبع خبر : مجموعه فعالان حقوق بشر در ايران

انتشار خبر ضرب و شتم شديد عليرضا بهشتی و انتقال وی به بيمارستان

شنيده ها از اطرافيان دکتر عليرضا بهشتی حاکی از آن است که بعد از دستگيری در پی درگيری لفظی دکتر بهشتی با نيروهای اطلاعاتی مورد ضرب وشتم شديدی قرار گرفته که منجر به شکستگی سر ايشان و بيهوشی وی گشته که بلافاصله توسط نيروهای اطلاعاتی به بيمارستان منتقل گشته. به گفته يک منبع آگاه ايشان در بيمارستان بعد از بهبودی نسبی نيز مجددا مورد ضرب و شتم قرار گرفته بطوری که عينک ايشان با ضربه مشت يکی از نيروهای اطلاعاتی در صورت ايشان خرد شده که منجر به جراحاتی گشته که پس از پانسمان فوری سر و صورت وی به محل نامعلومی برده شده است."

نامه سرگشاده عبدالکریم سروش



نامه سرگشاده عبدالکریم سروششریعت و مشروعیت از علی خامنه ای گریخته





عبدالکریم سروش از نظریه پردازان اسلامی جمهوری اسلامی که در سالهای نخست این نظام صدر نشین بود و سپس مغضوب شد و از آن کناره گرفت، نامه سرگشاده ای به علی خامنه ای نوشته است. او در نامه خود، با اشاره به وقاع پس از کودتای 22 خرداد نوشت:
عروسی خونین پایان یافت و داماد دروغین به حجله در آمد. صندوق ها بر خود لرزیدند و دیوان در تاریکی رقصیدند. قربانیان در کفن های سپید به نظاره ایستادند و زندانیان با دست های بریده کف زدند و جهانیان یک چشم خشم و یک چشم نفرت، داماد را بدرقه کردند. چشم روزگار فاش گریست و خون از سر ایوان جمهوری گذشت. شیطان خندید و آنگاه ستاره ها خاموش شدند و فضیلت به خواب رفت.
آقای خامنه ای،
که این کند که تو کردی به ضعف همت و رای؟
ز گنج خانه شده خیمه بر خراب زده
وصال دولت بیدارتر سمت ندهند
که خفته ای تو در آغوش بخت خوابزده

درین قحط سال فضیلت و عدالت همه از شما شاکی اند و من از شما متشکرم. "زان یار دلنوازم شکری است با شکایت." نه اینکه شکایتی نداشته باشم. دارم و بسیار دارم اما آنها را با خدا در میان نهاده ام. گوشهای شما چندان از ستایش و نوازش مداحان پر و سنگین شده است که جایی برای صدای شاکیان ندارد .ولی من از شما بسیار متشکرم. شما گفتید که "حرمت نظام هتک شد" و آبروی آن به یغما رفت. باور کنید که در تمام عمر خود خبری بدین خوشی از کسی نشنیده بودم. آفرین بر شما که نکبت و ذلت استبداد دینی را اذعان و اعلام کردید.
شادم که آخر الامر آه سحرخیزان به گردون رسید و آتش انتقام الهی را برافروخت. شما حاضر بودید آبروی خدا برود اما آبروی شما نرود. مردم به دیانت و نبوت پشت کنند اما به ولایت شما پشت نکنند. شریعت و طریقت و حقیقت مچاله شوند اما ردای ریاست شما چین و چروک نخورد. اما خدا نخواست. دلهای سوخته و لبهای دوخته و خونهای ریخته و دست های بریده و دامانهای دریده نخواستند و نگذاشتند. پاکان و پارسایان و پیامبران نخواستند. محرومان و مصلحان و ستم کشیدگان و ستم ستیزان نگذاشتند.
"پری نهفته رخ و دیو در کرشمه حسن،" قصه جمهوری ولایی شما بود. و اینک خدا را شکر که پرده عصمت دروغین این دیو دریده شد. رازش فاش و مشتش باز شد و تردامنی اش بر آفتاب افتاد. و جهانیان با خشم و حیرت آن را برهنه مشاهده کردند.
آقای خامنه ای،
می دانم که روزهای تلخ و سختی را می گذارنید. خطا کرده اید، خطایی سخت. چرا میان مردم عسسان و خفیه نویسان و جاسوسان می گمارید تا ضمیر آنان را بخوانند یا به حیله و ترفند، سخنی از زیر زبانشان بکشند، و راست و دروغ و نارس و ناقص بشما گزارش دهند؟ مطبوعات را، احزاب را، انجمن ها را، ناقدان را، مفسران را، معلمان را، نویسندگان را... آزاد بگذارید، مردم به صد زبان حکایت خود را آشکارا خواهند گفت و پنجره های خبر و نظر را بر روی شما خواهند گشود و شما را در تدبیر ملک و تنظیم نظام یاری خواهند کرد. مطبوعات را خفه نکنید. آنها ریه های جامعه اند. اما شما از بیراهه و کژراهه رفتید. و اینک در طلسم مهلکه ای افتاده اید و قربانی نظام بسته ای شده اید که دیرگاهیست خود آن را آفریده اید، که نه نقد در آن می روید نه نظر، نه علم نه خبر. گمان می کنید با خواندن بولتن های محرمانه و گوش کردن به مشاوران گوش به فرمان، خبرهای کامل و جامع را به چنگ می آورید. اما هم انتخاب خاتمی هم انتخاب سبز موسوی باید به شما نموده باشد که افیون استغنا و افسون استبداد، زیرکی و دانایی را از شما ستانده است. و اینک برای جبران آن گناه ناشی از جهل ناشی از استبداد، دست به ارتکاب گناهان بزرگتر می زنید. و خون را به خون می شوئید مگر طهارتی حاصل کنید.
خیانت و تقلب کم بود دست به قتل و جنایت بردید، خیانت و جنایت بس نبود تجاوز به زندانیان را بر آن افزودید، قتل و تجاوز و تقلب هنوز کم بود تهمت های جاسوسی و ناموسی را هم بر آن اضافه کردید. درویشان و روحانیان و نویسندگان و دانشجویان را هم امان ندادید و از دم تیغ گذراندید. عاقبت هم به جانیان و بانیان جایزه دادید و به ریش همه خندیدید و ریش سرباز بی نوایی را گرفتید که چرا ماشین ریش تراشی را به سرقت برده است!از صبر خدا در شگفت بودم. می دانستم که
لطف حق با تو مداراها کند
چونکه از حد بگذرد رسوا کند
می دانستم که مادران داغدار و پدران سوگوار در خفا می سوزند و می گریند و به زبان حال و قال با خدا می گویند:
ربنا اخرجنا من هذه القریه الظالم اهلها و اجعل لنا من لدنک ولیا و اجعل لنا من لدنک نصیرا ( خداوندا ما را از این محیط پرستم نجات بخش وبرای ما یاوری بفرست(
می دانستم که "چه دست ها که ز دست تو بر خداوند است." زندانها معبد بود و عابدان روز و شب در سجود، سقوط ولایت جایر را از خدا به دعا می خواستند (و می خواهند(
ندای آقا سلطان که به خاک شهادت افتاد و حنجره اش به گلوله ستم سوراخ شد به درگاه سلطان عالم نالیدم که بازهم ندای خلایق را نمی شنوی؟ چون عیسی بر صلیب گله کردم که "خدایا چرا ما را رها کرده ای"، مگر سیاهکاران را نمی بینی که سبزها را سرخ کرده اند، مگر عبوسان و ترش رویان را نمی نگری که شیرینی ها را تلخ کرده اند، سوختن خرمن امنیت و کرامت انسان را می نگری و ذلت اعتراف زندانیان و شوکت شریرانه ستمگران را می بینی و بازهم استغنا می ورزی؟
تا روزی که آن اقرار مجبورانه و مکروهانه یعنی آن کلمات سه گانه را شنیدم: "هتک حرمت نظام"، که چون حدیث سرو و گل و لاله و چون ثلاثه غساله جان بخش بود. گویی کلمات آن خطیب نبود. کلمات تو بود خدایا که در خطابه جاری شد. دانستم که دست به کار اجابت شده ای و باد را فرمان داده ای تا آتش را به کشتزار فرومایگان ببرد. سجده کردم و سپاس گزاردم که
آفرین ها بر تو بادا ای خدا
بنده خود را ز غم کردی جدا
آتشی زد او به کشت دیگران
باد آتش را به کشت او بران
آقای خامنه ای،
می خواهم به شما بگویم دفتر ایام ورق خورده است و بخت از نظام برگشته است ، آبرویش به یغما رفته است و طشت رسوائیش از بام تاریخ افتاده است. کشف عورت شده است. خدا هم از شما رو گردان شده و ستاریت خود را باز گرفته است. آن دلیری ها که در کنج خلوت و در پرده تزویر می کردید فاش شده است. آه جگرسوختگان و جان باختگان و دهان دوختگان کارگر افتاده است و دامان و گریبان شما را سوخته است. خائفم که بگویم باب توبه هم به روی شما بسته شده است. شریعت هم از شما شفاعت نخواهد کرد که مشروعیت از شما گریخته است. ایران سبز از این پس دیگر آن ایران سیاه و ویران نیست. سبزی و سپیدی این جنبش به عنایت و اجابت الهی بر سیاهی جور شما پیشی گرفته است. خاک و آب و آتش و ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا به فرمان خدا بر علیه شما بشورند.
سالها اعوان و انصار شما زیر چتر حمایت و ولایت شما چون شغالان گرسنه در پوستین خلق افتادند و امنیت و عدالت را از مردم ربودند، دهانشان را بستند، عزتشان را ستاندند، راحتشان را گرفتند، گلویشان را فشردند، خون در دل و اشک در چشمشان نشاندند، زهر قساوت را به آنان چشاندند و چون قومی اشغال شده به اسارتشان گرفتند، حقوقشان را پامال کردند، آزادیشان را به تاراج بردند، حرمتشان را شکستند، افکارشان را به سخره گرفتند، دینشان را وارونه کردند، کارخانه مقدس تراشی تراشیدند، و به نام دین خرافه فروختند، کامشان را تلخ و روزشان را شب کردند، دست خیانت در صندوق آراءشان گشودند، و پای اهانت بر کرامتشان نهادند، دانشگاه ها را به دست جهال سپردند، و بیت الاحزانی بنام صدا و سیما را از دروغ و تهمت انباشتند، و درس غلامی و غمناکی به مردم دادند. نظر حرام نمودند و خون خلق حلال، اجتماعات دروغین و گزاف بر پا کردند، و لاف زنان به مردم دنیا فروختند که همگان عاشقان سینه چاک نظام ولایتند. در زندانها و قتلگاه ها از قتل و تجاوز و تعدی و ضرب و شتم و جرح و شکنجه آن کردند که مغولان نکردند، شرع و قانون را زیر پا گذاشتند، و علم جهل و تعصب برافراشتند، نادانان را بر کشیدند و دانایان را فرو کوفتند، لذت را از جوانان و حرمت را از پیران دریغ داشتند، آیت الله های رنگین ساختند و فتاوای سنگین از آنان گرفتند تا نویسندگان و ناقدان را به طناب توحش خفه کنند و به ساطور سبعیت بند از بند بگشایند، در پی مالیخولیای دشمن ستیزی هر روز مهلکه ای و معرکه ای تراشیدند و جمعی را به بند کشیدند، و اقاریر مضحک بر زبانشان نهادند و کیفرهای مهلک بر جانشان. عمله استبداد نظامی و قضایی بیداد را به نهایت رساندند، گویی نظام قسم خورده بود که از صدام و حجاج چیزی کم نیاورد.
این مکرهای سرد و رندی های واژگونه و زیرکی های ابلهانه، و ستم های آشکار و نهان و زور و تزویرهای گران و حق کشی ها و آدم کشی ها و تقلب ها و تخلف های پر عفونت ودراز مدت، آتشی در وجدان رعیت افروخت که کاشانه ولایت را بسوخت. آن اعتراض پس از انتخابات نه "رزمایش" بود، نه" فتنه" و نه" مسجد ضرار" (که دارالضرب شما هر روز مهری بر آن می زند)، بل طغیان و غلیان غیرت بود بر علیه غارت. وجدانهای بیدار، بر رای خود، بر انتخاب خود، بر حقوق شهروندی خود، بر آزادی اندیشه خود، غیرت ورزیدند و بر غارتگران رای و حقوق و آزادی، آرام و متین شوریدند. دزدان سراسیمه بر خود پیچیدند، ولی ما صدای خنده خدا را شنیدیم که در فضا پیچید. او از ما راضی بود. دعای ما را شنید و جانیان و بانیان را رسوا کرد. مرگ ترانه (موسوی)، ترانه مرگ استبداد بود. آقای خامنه ای،
بارها حافظان ،حکام جائر زمانه را بزبان رمز موعظه کردند که:
با دعای شب خیزان ای شکر دهان مستیز
در پناه یک اسم است خاتم سلیمان
و گفتند:
مکن که کوکبه دلبری شکسته شود
چو بندگان بگریزند و چاکران بجهند
نشنیدند و عاقبتشان را شنیدی.
جنبش سبز برای آفریدن ایرانی سبز اکنون محکم نهاد شده است. چون شجره طیبه ای که پایی در زمین و سری در آسمان دارد و به اذن خدا در ثمر بخشی است (اصلها ثابت و فرعها فی السماء – سوره ابراهیم). این جنبش شهید سبز خود، شعر و شاعر سبز خود، ادب و هنر و گوینده و گفتمان سبز خود را پیدا کرده است. محصول بیست سال جهاد فرهنگی دردمندانه روشنگران و پیکارگران عرصه سیاست و فرهنگ است. بیهوده می کوشید با نظامی گری و انوری پروری به سبک سلطان سنجر و سلطان محمود آن را در هم بشکنید. خود را مگر بشکنید.
این نه آن شیر است کز وی جان بری
یا ز پنجه قهر او ایمان بری
فرو ریختن رعب رعیت و زوال مشروعیت ولایت بزرگترین دستاورد شورش غیرت بر غارت بود و شیر خفته شجاعت و مقاومت را بیدار کرد. نه تطاول نظامیان نه تجاوز حرامیان، نه خاک افشاندن در چشم مروت نه باد افکندن در آستین ژنده قدرت، نه تکیه بر سبعیت حیوانی نه حمله به علوم انسانی، نه مداحی مداحان مزدور نه شاعری شعرفروشان کم شعور، هیچکدام قامت مقاومت را خم نخواهند کرد. استبداد دینی رسوای کفر و دین شده است. و در مزرع سبز جنبش هنگام دروی آن رسیده است. ما این را به دعا از خدا خواسته ایم و خدا با ماست.
برگشتن بخت و روزگار شاهدی شیرین تر از این ندارد که عیدهای شما همه عزا شده است. و هر چه روزی شما را می خنداند اینک می گریاند و می لرزاند. دانشگاهی که می خواستید به پابوس شما بیاید، اکنون به کابوس شما بدل شده است. تظاهرات خیابانی، اجتماعات آئینی، رمضان و محرم، حج و روضه و ماتم همه برای شما نماد نحوست شده اند و به زیان شما روان می شوند.
ما نسل کامکاری هستیم. ما زوال استبداد دینی را جشن خواهیم گرفت. جامعه ای اخلاقی و حکومتی فرادینی طالع تابناک مردم سبز ماست.
ما آزادی را ارج خواهیم نهاد و قدر خواهیم دانست، همان آزادی که شما به آن ظلم کردید و قدرش را ندانستید و اکنون مظلمه اش را می برید. فاشیسم مشربان به شما فروختند که آزادی یعنی بوالهوسی و اباحی گری و لاابالی روشی. و ندانستید که شفای امراض مهلک نظام شما در این خجسته آزادی است. بی جهت بدنبال مفسدان اقتصادی می گردید (که در آن هم عزمی و جدیتی نیست). اگر مطبوعات را آزاد می گذاشتید، فسادها را رو می کردند و مفسدان جرات فساد نمی کردند. می گذاشتید نقد شما را بگویند تا شما هم به ورطه استبداد رای و نخوت شوکت و فساد قدرت در نمی افتادید. می گذاشتید سخن راستین مردم را با شما در میان بگذارند تا مستی بی خبری از سرتان بپرد. آنها مدارس میهن اند، نه "پایگاه دشمن." و چه باک که درهای مدارس باز باشد و شما هم در آن شاگردی کنید.
ما دیانت را هم ارج خواهیم نهاد، همانکه شما آن را بازیچه مصالح قدرت خواستید و بنام آن درس غلامی و غمناکی به مردم دادید و ندانستید که شادی و آزادی با ایمان راستین همپیمانند و اجبار فقیهانه، حریت مومنانه را می ستاند و قدرت شریعت مدار هم قدرت و هم شریعت را فاسد می سازد. حکومت بر مردمی شاد و آزاد و آگاه و چالاک افتخار دارد نه رعیتی دربند و غمناک.
*************با خود می گویم برای که اینها را می نویسم؟ برای نظامی که بخت از او برگشته و آب از سرش گذشته و تشنه در سراب مانده و خیمه بر خراب زده و چشم نجابتش بسته و ستون صلابتش شکسته و از چشم خواص و عوام افتاده و طشت رسوائیش از بام افتاده است؟ و آنگاه به یاد می آورم کلام خالق سبحان را در ذکر حکیم که:
و اذ قالت امه منهم لم تعظون قوما الله مهلکم او معذبهم عذابا شدیدا قالوا معذره الی ربکم و لعلهم یتقون (آنان پرسیدند چرا کسانی را موعظه می کنید که خدا قطعا هلاک و عذابشان خواهد کرد، موعظه گران گفتند عذری است تا خدا ما را به گناه آنان نگیرد، شاید هم پند ما در آنان درگیرد – سوره اعراف ۱۶۴)
بارخدایا تو گواه باش، من که عمری درد دین داشته ام و درس دین داده ام. از بیداد این نظام استبداد آئین برائت می جویم و اگر روزی به سهو و خطا اعانتی به ظالمان کرده ام از تو پوزش و آمرزش می طلبم.
ای خدای خرد و فضیلت! به صدق سینه مردان راستگو و به آب دیده پیران پارسا دعای ما را هم با دعای سحرخیزان و روزه داران و عابدان و صالحان همراه کن و شکوه دردمندانه ما را بشنو و بر سینه های بریان و چشم های گریان ستمدیدگان رحمت آور و بیش از این خلقی را پریشان و خروشان مپسند. دوستان خود را به دست دشمنان مسپار و خرد و فضیلت را از اسارت این نامردمان به در آر.
باد را بگو تا خیمه استبداد را بر کند و آتش را بگو تا ریشه بیداد را بسوزاند. آب را بگو تا فرعون ها را غرق کند و خاک را بگو تا قارون ها را در خود کشد. ابرها وباران ها را بگو تا رحمت و عدالت و شادی و شفقت بر این قوم مظلوم محروم ببارند و خارزار رذیلت ظالمان را به گلزار فضیلت عادلان بدل کنند.
آب و دریا ای خداوند آن توست
باد و آتش جمله در فرمان توست
گر تو خواهی آتش آب خوش شود
ور نخواهی آب هم آتش شود
تو بزن یا ربنا آب طهور
تا شود این نار عالم جمله نور
رمضان مبارک ۱۴٣۰ قمری
شهریور ۱٣٨٨ شمسی
عبدالکریم سروش

بیانیه جدید میرحسین موسوی



بیانیه جدید میرحسین موسوی
پیام نهفته در دستگیری دکتر بهشتی، مهندس الویزی و سردار مقدم
ما ینفع الناس فی مکث فی الارض
مردم ایران!
حوادث جدید آغاز شده
اما باطل رفتنی است




بیانیه شماره 12 میرحسین موسوی در ارتباط با یورش ها و دستگیری های جدید:
خبر دستگیری برادران عزیز آقایان دكتر سید علیرضا بهشتی و مهندس مرتضی الویری مسئولان كمیته پیگیری امور آسیب دیدگان حوادث ایام اخیر و سردار مقدم مسئول كمیته ایثارگران ستاد انتخاباتی اینجانب موجی از شگفتی و ابهام در دلبستگان به نظام اسلامی ایجاد كرده است. آنان به بند كشیده شده اند در حالی كه جرمی جز پیروی از راه انقلاب و دفاع از اجرای عدالت در مورد خون‌های به‌ ناحق ریخته شده و كمك به خانواده بی گناهانی كه پس از انتخابات به زندان افتاده اند ندارند. آنان اینک در زندان به سر می‌برند در حالی که عاملان فجایع اخیر آزادند و مسئولان ادعا می‌كنند حتما به جنایاتی كه رخ داده است رسیدگی خواهند كرد. آیا با از بین بردن اسناد جنایت و در بند کردن کسانی که حقوق قربانیان را پیگیری می‌کردند این کار را انجام می‌دهید؟ المرء یحفظ فی ولده. حرمت انسان‌ها در فرزندانشان پاسداری می‌شود. مردم اینك از مدعیان پرچمداری انقلاب اسلامی می پرسند حرمت شهید مظلوم انقلاب آیت الله دکتر بهشتی را در خاندان او چگونه رعایت کرده‌اید؟
مردم ایران!
کاملا پیداست که تلاش‌های شما برای بازگرداندن آرامش به جامعه قرار نیست با پاسخی خردمندانه روبرو شود. روزهایی خطیر در پیش‌رو قرار گرفته است. دستگیری كسانی چون دكتر بهشتی یك نشانه است كه از حوادثی سهمگین‌تر خبر می‌دهد. اما باطل رفتنی است و آن چیزی كه به مردم سود می‌رساند باقی می‌ماند. و اما ما ینفع الناس فیمكث فی الارض. آرامش و هوشیاری خود را حفظ كنید. سلسله حوادث جدیدی كه آغاز شده است به مانند دیگر تحركات كور این ایام برای مخالفان شما جز خسارت باقی نخواهد گذاشت. مراقب باشید كه آنها شما را تحریك نكنند و به هنگام نابود كردن خود به كاشانه و كشورتان لطمه نزنند.
اینجانب به ویژه هتك حرمتی كه از بهشتی مظلوم شده است را به فرزندان آن شهید و شاگردان و پیروان و دوستداران او و تمامی دلبستگان به انقلاب و اسلام تسلیت می‌گویم و از خداوند آرزومندم ضایعه‌ای كه با این عمل در قلب مردم ما ایجاد شده است با جاودانه كردن آبروی این خاندان جبران شود.

۱۳۸۸ شهریور ۱۸, چهارشنبه

BABAK DAD

قانون اساسي نوين, براي همه ايرانيان!
بيانيه ديروز ميرحسين موسوي را حتما" بخوانيد و هوشمندي او را از خلال كلماتش دريابيد. امروزه نسل نوين و خيزش نوين و انرژي نويني بنام جنبش سبز شكل گرفته كه شبيه هيچ رخداد ديگري نيست بجز خودش. براي ادامه اين جنبش، بايد هوشمند و اميدوار و زيرك بود كه اهالي و سران جنبش سبز مانند «ميرحسين كروبي» و خاتمي عزيز هستند. امروزه احيا و تكرار «بخشهايي» از قانون اساسي و تكرار دوران «دوران امام» كه در بيانيه هاي مهندس موسوي يا آقايان كروبي و خاتمي بر آن تأكيد مي شود، نه «منطقي و مفيد» است، و نه «ممكن و شدني» است! قبلا" اصلاح طلبان بدليل اخلاص و صميميتشان، گاهي اصرار غيرلازمي داشتند بر اينكه پايبنديشان را به«آرمانهاي امام» و ارزشهاي انقلاب سال ٥٧ به «غاصبان امام و ج.ا» اثبات نمايند و گاهي اصرارشان بر بي عيب بودن و درخشندگي دوران امام، باعث مي شد جنگهاي غيرلازمي در ميان بدنه هفتاد ميليوني مخالفان نطام فعلي دربگيرد. در حالي كه معناي بيانيه ديروز مهندس موسوي اين است كه در گيرودار «به گروگان گرفته شدن ملت ايران» اولويت اساسي با اتحاد فراگير تمام ملت گروگان، براي رهايي است. وقت تنگ است و «سلول هاي» جامعه ايرانيان بايد احيا شوند و به روشنگري ساير اقشار ناآگاه پيراموني همت كنند كه جنبش سبز بدنبال چيست؟ معناي مستتر بيانيه ميرحسين، دوري گزيني از بحثهاي اختلاف افكنانه و اصرار بر همدلي ايرانيان داخل و خارج براي يك هدف بزرگتر است.به عبارتي در اين گيرودار گروگانگيري ملت، كسي نمي تواند و لازم نيست اثبات كنيم دوران آيت الله خميني، عالي و بي نقص بوده، يا برعكس ثابت نماييم آن دوران كاملا" پر اشتباه و ظالمانه بود. و حالا هم زمان چنان جنگ بي حاصلي نيست. ما امروزه با نظامي نامشروع و جنايتكار مواجهيم و بايد به سرنگوني كامل(و نه رفرم و اصلاح!) آن همت كنيم. و از حالا،سر فرصت، به فكر طراحي يك «ساختمان متمدن» براي جامعه بعد از اين باشيم و در طراحي ابعاد و اتاقهاي آن، خطاهاي قبل از اين را تكرار نكنيم و براي «تمام ايرانيان» اتاق بسازيم. پس بحثهاي انحرافي بي معناست. كودتاي ٢٣ خرداد، همه آنچه را كه نامش «جمهوري اسلامي ايران» بود «ختم» كرد و رسما" به جمهوريت و اسلاميت و ايرانيت نظام سي ساله پايان داد. ولي فقيه قدرت طلب و سپاهيان خونريز همدستش، با «مخلوط و معجوني» از شعارهاي فريبنده و زيباي ديني و سياسي، توانستند اين كودتا را براي مردم روستاها، بسيجيان ساده دل و بدنه ناآگاه جامعه توجيه كنند و حتي برخي از بسيجيان را براي سركوب معترضان و مردم قانع و تهييج نمايند.نظام با توسل زيركانه به «سرند و گزينش» ارزشها و امام و قانون پرداختند تا نزد همان جمعيت ناآگاه و سنتي، به اين كودتاي سياه، نام «نجات نظام از انقلاب مخملي!» بدهند و به قصد شوم خود نائل آيند و با «مصادره امام و انقلاب٥٧»،نخست وزير معتمد امام را ضدانقلاب و عامل اسرائيل جلوه دهند و موسوي و كروبي و هاشمي و خاتمي و بقيه سابقه داران انقلاب و ياران نزديك امام را به راحتي قرباني كنند. اما مطالبات ملت از تمديد انتخابات بالاتر رفت و اكنون مطالبات برحق ملت، قانون اساسي متناقض فعلي را هم درنورديده است و به احياي اصول خوب و معطل مانده آن در نظام كنوني هيچ اميدي ندارند. پس اصرار بر احياي قانوني كه «سرند و غربال شدني» است و حاصلش كودتاي اخير بود، اصرار بي ثمري است كه انرژي جنبش را صرف بحثهاي وقت گير مي كند. عده زيادي، مشكلات نظام فاسد امروز را حاصل قانون متناقض جمهوري اسلامي مي دانند كه جمهوريت را گرفتار دور باطل كرده است.الان مهم اين است كه اين نظام كودتاچي اثبات كرده، بخشهاي زيادي از قانون اساسي ج.ا، در تضاد با خواسته هاي برحق ملت است و اين جاي كتمان ندارد. دولتمرد شدن يك ولي فقيه(!) جز «فساد ديني و بيداد دولتي» موجود، نتيجه اي ببار نمي آورد. بنابراين اهالي جنبش سبز، به برپاسازي يك «نظام قانوني نوين» اميد بسته اند كه از تناقضها و اشتباهات و ظلمهاي «تمام اين سي سال اخير» تهي باشد. قانوني نوين كه «چتر فراگيري براي تمام ايرانيان» باشد از هر مرام و مذهب و تبار و جنس و قومي. قانوني براساس «نيازهاي امروز و پيش نيازهاي فردا»؛ كه از خطاهاي عمدي يا غيرعمدي كه در تمام سي سال گذشته رخ داده و نهايتا"وضع فاجعه آميز امروز را رقم زده و يك اقليت را سوار برسرنوشت اكثريت ملت كرده، عبرت بگيرد و «طرحي نو دراندازد». رمز موفقيت جنبش، حفظ و گسترش وحدت است. ما در اين جنبش،به «عضوگيري از تمام ايرانيان» براي مشاركت در براندازي نظام نيازمنديم. همزمان نيازمنديم به نگارش و تدوين يك «قانون اساسي همه گير» براي حفظ كرامت و آزادي و حقوق «تمام ايرانيان». پس از بحثهاي انحرافي،وقتگير بپرهيزيم. وحدت و يكدلي تمام ايرانيان و هموطنان، رمز پيروزي ملت ما بر «گروه گروگانگيرها»ست. هيچ چيزي براي چند نفري كه مسافران يك هواپيما را به گروگان گرفته اند، لذتبخش تر از اختلاف بين مسافران و مشاجره ميان گروگانها نيست. با يكدلي و وحدتمان، داغ آن لذت را بر دل گروگانگيرها مي گذاريم و به تدوين قانون اساسي نوين مشغول مي شويم. چون اين نظام رفتني است.به اين حرف اعتماد كنيد.
[پي نوشت]: ايرانيان دوستتان دارم!همين! دعايم كنيد. BABAK DAD

BABAK DAD

شما «اميد» را حس مي كنيد؟
دارد اتفاق مي افتد!
داريم «بت» ها را مي شكنيم!
خانوادگي، دسته جمعي داريم سخت ترين روزهاي زندگي مان را مي گذرانيم؛ ولي اميدمان هنوز زنده و بشاش و پابرجاست به اينكه سحر آزادي، حقيقتا" نزديك شده است. نمي دانم اين اميد از كجا مي آيد؟ اما به سراغ خيلي ها آمده است. مردم «اميد» را حس كرده اند. خيلي از نااميدهاي سه ماه قبل، الان به آزادي و پايان اين نظام جنايتكار و ظالم اميدوار شده اند! نمي دانم اين چگونه احساسي است كه هر كسي را در شهر و روستا مي بينيم، مي گويد دارد احساسش مي كند. برق تازه اي در چشم بعضي ها مي بيني كه نمي ديدي! شما چطور؟ آيا حس نمي كنيد چيزي درونتان بيدار شده كه تا همين سه ماه پيش هم نبود؟ ممكن است الان خوشحال و شاد نباشيم، يا حتي سوگوار عزيزي باشيم و يا چشم براه عزيز زنداني و دربندمان باشيم، و يا از چشم مأموران مخفي شويم، اما بعد از اين لايه هاي رويي، بعد از اين غمها و سوگ ها و انتظارهاي كشنده، وقتي به عمق وجودمان دقيق تر نگاه كنيم، مي بينيم آن زيرها، يك چيزي «جوانه» زده و دارد به سرعت، لايه هاي بالايي وجودمان را مي شكافد و قد مي كشد و بالا و بالاتر مي آيد. اگر دقت كنيد مي بينيد آن جوانه عجب «جوانه سبزي» است. بعد با اينكه نيمه شبي تاريك است و يك راننده اتوبوس برايت همان حس ناشناخته اميد و از همان جوانه حرف ميزند و به مسافران نگاه مي كني كه خوابيده اند، اين اعتراف را بر زبان مي آوري كه:«من چه سبزم امروز! و چه اندازه تنم هشيار است!» و راننده خوش قريحه مي گويد:«من چه سبزم امشب! من چه سبزم امروز» و با هم مي خنديد.
بعد از مصاحبه جمعه شبم با سيامك دهقانپور، بار و بنديل ناچيزمان را بستيم تا جابجا بشويم! ساعت دو نيمه شب زديم بيرون و تا عصر شنبه در اتوبوس بوديم تا به سمت ديگري از اين سرزمين غصب شده برسيم. اما ارزشش را داشت! شمار روزهاي كوچ سبزمان «يك عدد» بالاتر رفت و شما روزهاي «تحقير» قدرت امنيتي نظام كودتا هم ايضا" يك روز بيشتر شد! از غروب جمعه دچار دلشوره بودم. حيف است با يك اشتباه، بازي را ببازم! بعد ديدم بقيه خانواده هم همين نگراني را داشته اند؛ منتها نگراني در خانواده ما «نهادينه» شده و آن نگراني را خيلي جدي نگرفته بودند. در ميان برنامه اتفاقي روي خط تلفني افتاد كه احساس كردم بايد همين الان برويم! همين الان بايد از اينجا و از اين شهر دل بكنيم تا داغ دستگيري ام بر دل كيهان و افراد مرتضوي بماند! و راه افتاديم. بي هيچ وسيله اي! اما با «اميد»!
بعد از حدود هفتاد و چند روز «كوچ سبز»؛ خوشبختانه حالا همه خانواده به زندگي پارتيزاني (به قول روزنامه كيهان!) عادت كرده ايم. خوابيدن توي ماشين، راهپيمايي كنار جاده، زندگي زير چادر، توي كوير، توي جنگل، بيداري شبانه لب ساحل ، علافي در ترمينال مسافري و حتي خوابيدن روي صندلي سالن فرودگاه مهرآباد! اينها را با تعمد و از روي قصد مي گويم و مي دانم وضعيت امنيتي ما را باز هم مشكل تر از اين خواهد كرد. قصدم اين است اولا" «تابوي» ترسيدن از هيمنه امنيتي نظام را بشكنم. شايد اين كار باعث شود ترسي كه سالهاست با آن بر ما حكومت مي كنند، در دل شماي خواننده اين نوشته بريزد و از بين برود. آنها از ما مي ترسند و از ترسشان است كه جنايت مي كنند. قصد ديگرم اين است كه «هزينه» دستگيري ام را بالاتر ببرم. با بستن جاده ها يا تفتيش آدمها يا كنترل و شنود تماسهايي كه بين ساعت 12 تا يك نيمه شب ميان ايران و آمريكا مي شود و افزايش رديابي هاي هزينه بر، كاري مي كنم تا «هزينه» دستگيري اين صداي مخالف را براي آنها آنقدر بالا ببرم تا دستگيري فله اي و آسان دوستان و دانشجويان را جبران كرده باشم! و قصد آخرم اين است بگويم آزادي «هزينه» دارد و براي روشنگري يا تحقير نظام، مي توان كوچيد. مي توان «دل كندن» را تجربه كرد. و بدون دل كندن از آنچه داريم، به چيزهاي برتري كه حق ماست نمي رسيم. و آزادي حق ماست.
همه اين گريزها فقط با لطف خدا بوده و دعاهايي كه برخي از شما مي كنيد و همواره آن دعاها و انرژي هاي نيكي را كه برايم مي فرستيد، مثل يك نسيم پاك، يك عطر خوش احساس مي كنم. و همين است كه به من ياري مي دهد ادامه بدهم.
در طول مسير شب، به بت ها و «تابو»هايي فكر مي كردم كه نظام بدست خود آنها را شكسته است و جنبش سبز در هر گام، بتي را مي شكند و تابويي از ذهن جامعه زدوده مي شود. تابوها خواه بدست مقامات نظام يا بدست مخالفان نظام و يا بدست مردم، فرقي نمي كند، دارند يك به يك شكسته مي شوند و اين كاخ كه اساسش بر تابوهاي دروغين بنا شده، به سرعت در حال فروپاشيدن است.
اين كاخ كه مي بيني؛ خواه از من و خواه از تو!
جاويد نمي ماند، گاه از من و گاه از تو!
اين اتفاق دارد به سرعت در «زير پوست جامعه» رخ مي دهد و از قشر نخبه و جوان شروع شده و نرم نرمك دارد در ذهن جامعه سنتي و قشر كمتر آگاه يا كم سواد و روستائيان هم چنين اتفاقي مي افتد. جامعه دارد از برخي بتهاي خودساخته و تابوهايش فارغ مي شود و ذهن مردم روز به روز دارد از اسارت آن تابوها آزاد و رها مي شود. رهبران و اهالي جنبش سبز، «ابراهيم وار» به بتكده اين نظام آمده اند تا تك به تك، بتها و تابوهايش را بشكنند. به بي تدبيري مقامات نظام فكر مي كردم كه اگر بر نظر مردم و رأي ملت گردن گذاشته بودند، منتخبين ملت نهايتا" تغييراتي «درون ساختار نظام» انجام مي دادند. اما با اين كودتا و فجايع بعد از آن، اساس مشروعيت نظام زير سئوال رفت و تابوي مشروعيت و اولوهيت نظام شكست. مقامات نظام به دست خود پرده حقيقت را انداختند و نتوانستند چند سال ديگر هم از اعتبار اشخاص شريفي مانند خاتمي و موسوي و كروبي، براي بقاي حكمراني مستبدانه خود بهره ببرند. آنها ثابت كردند كه حكومتي اصلاح ناپذيرند كه به تغييرات بايد اساسي تر نياز دارد و بايد طرحي نو در انداخت. بعد تابوها و بتهاي بيشتري شكسته شد. تابوي «مقدس بودن نظام جمهوري اسلامي» با تجاوز جنسي به پسران و دختران شكسته شد. حالا ديگر تابوي فصل الخطاب بودن حرف مقام عظماي ولايت، شكسته شده و تعداد كساني كه به رهبري «نه» مي گويند، مانند بيست سال قبل كم شمار نيست، بلكه بي شمار شده است! درباره تابوهايي كه بدليل بي تدبيري مقامات نظام شكسته شده اند و تابوها و بتهايي كه بدست مردم شكسته شده اند، در مطلب ديگري مفصل تر خواهم نوشت. فعلا" تكرار تاريخ را ببينيد كه ابراهيمياني آمده اند با تبرهايي بر دوش، تا بتهاي زمانه را بشكنند و سرعت فروپاشي اين كاخ را ببينيد كه مقدمه آزادي است.
پي نوشت: دوست عزيز و ناديده اميرفرشاد ابراهيمي در سايتش «ناگفتني ها» از خبر كيهان ابراز نگراني كرده و گفته ممكن است اين خبرسازي كيهان، مقدمه اي باشد براي «ربودن» و سر به نيست كردن بابك داد توسط مأموران نظام كودتا! اين نگراني را كسان ديگري هم ابراز كرده اند و دليل شان هم اين است كه با انتشار خبر خروج بابك داد از ايران، پروژه دستگيري و ربودن من كليد خورده و اين خبرسازي براي جوابگو نبودن مسئولان امنيتي بعد از ربودن و كشتن است.
پي نوشت دوم: اين شعر زيباي سعدي شيرازي را كه دوستش دارم، به «تو» تقديم مي كنم. به تويي كه مي شناسم و به تويي كه نمي شناسمت. به تويي كه وقتي دوستي هايت و دعاهايت و اميدهايت را به سويم مي فرستي، بوي خوش عطري را مي دهد كه جادوئي است. و تشنه روزگاري مي شوم كه «باور دارم» چندان طول نمي كشد كه فرا برسد و در همين ايران آزاد ببينمت. بشناسمت. بگويم ديدي آن اميدي كه مي گفتيم، دروغ نبود! ديدي آن جوانه اميد چه زود به درختي تنومند تبديل شد و «اميد ما» اعجاز كرد؟ ديدي آن روزگار تلخ چندان نپائيد؟ و مردم به هم بگويند آزادي مبارك! دوستتان دارم هموطنان!
خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی!
چه خیال آب روشن که به تشنگان نمایی؟
تو چه ارمغانی آری که به دوستان فرستی؟
چه ازین به ارمغانی، که تو خویشتن بیایی؟
بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی
شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی!
دل خویش را بگفتم - چو تو دوست می گرفتم؛
نه عجب که خوبرویان بکنند بی وفایی!
تو جفای خود بکردی و نه من نمی توانم
که جفا کنم ، ولیکن نه تو لایق جفایی!
چه کنند اگر تحمل نکنند زیر دستان ؟
تو هر آن ستم که خواهی، بکنی که پادشاهی!
سخنی که با تو دارم ، به نسیم صبح گفتم
دگری نمی شناسم ، تو ببر که آشنایی!
من از آن گذشتم ای یار که بشنوم نصیحت؛
برو ای فقیه و با ما مفروش پارسایی!
تو که گفته ای تامل نکنم جمال خوبان
بکنی ، اگر چو سعدی نظری بیازمایی!
در چشم بامدادان، به بهشت بر گشودن
نه چنان لطیف باشد که به دوست بر گشایی!
BABAK DAD

متن پیاده شده روز دوشنبه ۱۶شهریور ۱۳۸۸.DR.SAZEGARA

سلام دوشنبه ۱۶شهریور ۱۳۸۸، 7 سپتامبر 2009 میلادیپنج موضوع را عرض کنم.اول- حتما شما هم در خبرها دیده اید که به بهانه تعمیرات در مصلای تهران، نماز عید فطر را می خواهند در دانشگاه تهران برگزار کنند. اما اصل ماجرا این است که نوابغ حکومت چون می دانند که در روز قدس مردم میلیونی می آیند توی خیابان ، آنها هم می خواهند متقابلا یک مراسم بزرگ داشته باشند و روحیه اشان را احیا کنند. چون نماز عید فطر را در تهران هر سال آقای خامنه ای برگزار می کند لذا می کوشند تا از تمام شهرستان ها آدم جمع کنند و به تهران بیاورند. اما چون می ترسند که نتوانند به قدر کافی آدم داشته باشند و محل مصلا بزرگ است و اگر جمعیت کم باشد کاملا دیده می شود و آخرین باری که آقای خامنه ای ، قبل از این جنایت ها و تجاوزها به نماز آمد نتوانستند بیش از 50 هزار نفر جمع کنند. لذا تصمیم گرفتند نماز عید فطر را به دانشگاه تهران منتقل کنند که با 5 هزار نفر تمام سطح آن پر می شود و با خیابان های اطراف با 20 تا 30 هزار نفر می توانند صورتشان را با سیلی سرخ نگه دارند. این را باید بدانیم که مشکل جدی حکومت اینست که در واقع صحنه حضور در خیابان ها را باخته اند و نمی خواهند اعتراف کنند که اقلیت ناچیزی بیش نیستند. سوالات زیادی شده که آیا ما به روال کلی که در هر تجمع قانونی به خصوص اگر مذهبی باشد شرکت می کنیم، در نماز عید فطر به امامت آقای خامنه ای هم شرکت بکنیم یا نه؟ نمازی که به امامت آقای خامنه ای برگزار شود شرکت کردن ندارد. نماز عید فطر در هر مسجد و هر محله ای برگزار می شود و هر کسی که بخواهد بخواند می تواند به مسجد محله خود برود. ولی پشت اقای خامنه ای با این همه جنایت و تجاوز و خیانتی که کرده نماز خواندن جایز نیست و در واقع باطل است.
مطلب دوم در مورد شبهای قدر است که دیدیم در تهران ، از ترسشان چه طوری عقب نشینی کردند و آن را ملغی نمودند. در قم هم به روال سال های قبل که از آقایان امینی، آملی، استادی و حتی آقای ناطق نوری از تهران دعوت می شد که در مراسم آن جا صحبت کنند، امسال به دلیل عدم موافقت آنان با دولت کودتا دعوت نشده است. این آقایان راضی به کارهای کودتاچیان نیستند. این همان نکته ای است که اقای خامنه ای چندی پیش در صحبت هایش با عصبانیت می گفت که کسانی که حرفهایی زده اند و یا کسانی که حرفی نزده اند باید پاسخگو باشند. ایشان و سایر کودتاچیان می فهمند که در واقع حمایت بخش بزرگی از روحانیت را از دست داده اند و امکان جلب آن ها را ندارند. سهل است پاره ای از روحانیون علیه کودتاچیان حرف می زنند و سخنرانی می کنند.نکته سوم، اتفاقا نقل از روحانی دیگری است به نام آقای هاشمیان که وکیل رفسنجان در مجلس بود و شوهر خواهر آقای هاشمی رفسنجانی است. ایشان در صحبتی که کرده مطرح نموده که جمعی از سپاهیان در اعتراض به کارهای فرماندهان سپاه که در کودتا هستند استعفا داده اند. دیدید که آقای مهندس موسوی هم مطرح کرده که ما باید قانونی بگذرانیم که دخالت نظامی ها و عمدتا سپاهی ها در سیاست و اقتصاد را منع کند. من اطلاعات و جزئیات بیشتری را که از این خبر به دست بیاورم خدمتتان عرض خواهم کرد. اما می توان گفت که نارضایتی حداقل در بخشی از سپاه پاسداران بوده و اقای هاشمیان بر آن صحه گذاشته است. ضمنا علیه آقای عزیز جعفری فرمانده سپاه، به دلیل تهمت ها یی که زده و تهدید هایی که کرده است هم طرح شکایت کرده اند و این کشمکش الان در حکومت است.نکته چهارم بحث تحریم ها است که تا اینجایی که بررسی و ضرب و تقسیم کرده ایم من می توانم چهار کالا را معرفی کنم که قطعی شده و هرگاه بیشتر شود خدمتتان خواهم گفت. البته این چهار کالا غیر از تمام کالاهایی است که صدا و سیما تبلیغ می کند. دیدم کار خوبی یکی از سایت ها کرده بود که به هر صاحب کالایی که از صدا و سیما تبلیغ می کند اخطار می کند. که اگر آگهی ات را پس نگیری پس از آن مشمول تحریم ملت خواهی شد و در واقع مهلتی به صاحب آگهی می دهند. بنابراین هر کالایی که از رادیو و تلویزیون یا روزنامه کیهان یا ایران یا امثالهم آگهی پخش بکنند می روند به لیست تحریم. اما آنهایی که به سپاه مربوط بوده است تا اینجای کار عبارتند از سیگار خارجی – برنج محسن و شرکت ایران سل که اکثریت سهامش متعلق به سپاه پاسداران است و مستقیم و غیر مستقیم بخش دیگری از سهمش نیز به سپاه تعلق دارد. بنابراین شرکت ایران سل متعلق به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و یکی دیگر از سرهای اژدهای هفتاد سر سپاه است که به جان اقتصاد کشور افتاده ، از پول مردم تغذیه می کند و آن گاه به جان مردم می افتند و درآمدش را صرف سرکوب آنان می کنند. کالای آخری که از روز اول هم مشمول تحریم مردم بوده است، محصولات شرکت نوکیا است و باید تحریم را ادامه داد چرا که هنوز معلوم نکرده چه سیستم امنیتی و سرکوبگرانه ای به ایران فروخته و هنوز معلوم نکرده که چگونه می خواهد در خدمت جنبش مردم ایران قرار گیرد. قبلا عرض کردم که شرکت نوکیا پیغام هایی را داده که حاضر است کوتاه بیاید و حاضر است همکاری و توبه کند. اما هنوز نیامده که روشن اعلام کند چه سیستم امنیتی ضد مملکت فروخته و در اختیار سرکوبگران قرار داده است و چگونه می خواهد ان را لغو کند و دیگر با کودتاگران همکاری نکند. بنابراین تا زمانی که نوکیا این کار را نکرده است باید به تحریم آن ادامه داد. اگر کالاها و شرکت های دیگری به این لیست اضافه شوند خدمتتان عرض خواهم کرد.مطلب آخری در مورد روز قدس است که به تدریج آماده می شویم تا در این روز میلیونی به خیابان ها برویم. حکومت هم می داند که تعداد اندکی که جمع بکند در مقابل دریای خروشان ملت چیزی نخواهد بود. بعضی ها سوال کرده اند که ما چگونه صفمان را از آنها جدا کنیم و یا چه طوری حرکت کنیم که حکومت نتواند شب در تلویزیون نشان دهد و به پای خودش بگذارد. خیلی ساده با نشان دادن یک علامت وی وقتی در کنار آنها هستیم صفمان را از آن چند ده هزار نفری که حکومت به خیابان می آورد در هر کجای ایران جدا می کنیم. علامت های جنبش هم مثل شال سبز ، دستبند سبز یا سایر علامت ها، در صورتی که خطری نداشته باشد وقتی که جمعیتمان زیاد و با هم هستیم می توانیم نشان دهیم و صفمان را از آن ها جدا کنیم. در مورد روز قدس من درصدد جمع آوری فیلم هایی از کشورهای دیگر هستم به شما نشان دهم که چگونه می توانیم دستمان را به هم بدهیم مثل تجربه بچه های کره جنوبی، چگونه می توانیم با هم حرکت کنیم که حداقل خطر را داشته باشیم. ضمن این که باید هوشیار باشیم. خوبی روز قدس این است که هر کسی در هر کجا می تواند مطرح کند که من برای راهپیمایی روز قدس آمده ام. در روزها بعد بیشتر راجع به مطالب امنیتی آن روز صحبت خواهم کرد. تا فردا شاد و پیروز و سرافراز باشید و دلهایتان سرشار از شادی و امید باشد. به امید پیروزی ایران و ایرانی.

فرمانده نیروی انتظامی: روز قدس اتفاقی نمی افتد


فرمانده نیروی انتظامی ایران اطمینان داده است که در مراسم روز قدس امسال در این کشور ناآرامی به وجود نخواهد آمد.
سرتیپ اسماعیل احمدی مقدم دوشنبه شب (۱۶ شهریور – ۷ سپتامبر) در سراوان به خبرنگاران گفت: "قطعا حوادث خاصی در این روز روی نمی دهد زیرا با افشاگری هایی که در زمینه علت شبهه تقلب [در انتخابات] انجام شده، امروز همه چیز برای مردم ایران روشن شده است".
گروهی از معترضان به نتایج اعلام شده انتخابات ریاست جمهوری ایران از مخالفان دولت دعوت کرده اند که در آخرین جمعه ماه رمضان، با حضور در مراسم روز جهانی قدس اعتراض خود را نشان دهند.
روزنامه کیهان چندی پیش نوشت که اکبر هاشمی رفسنجانی خطبه های نمازجمعه روز جهانی قدس را در تهران ایراد خواهد کرد.
آقای هاشمی رفسنجانی که از پرنفوذترین مخالفان دولت آقای احمدی نژاد محسوب می شود، پس از انتخابات اخیر ریاست جمهوری در ایران با عدم حضور در مراسم تنفیذ و تحلیف آقای احمدی نژاد اعتراض خود را به روند برگزاری انتخابات نشان داد.
سخنان او در نماز جمعه روز ۲۶ تیرماه تهران که با حضور گسترده مخالفان دولت همراه بود، به شدت مورد انتقاد برخی چهره های برجسته جناح اصولگرا قرار گرفت.
آقای هاشمی رفسنجانی در آن سخنان خواستار آزادی بازداشت شدگان و دلجویی از آسیب دیدگان شده بود.
برخوردهایی که پس از نمازجمعه ۲۶ تیر میان معترضان و مأموران انتظامی و امنیتی پیش آمد باعث شد که آقای هاشمی رفسنجانی از حضور در نوبت بعدی خود در مقام امام جمعه تهران باز ماند، اما پس از آنکه گفته شد او نماز جمعه روز قدس را خواهد خواند، معترضان اعلام کردند که در این مراسم شرکت خواهند کرد.
اکنون فرمانده نیروی انتظامی ایران می گوید که در مراسم روز قدس ناآرامی رخ نخواهد داد.
آقای احمدی مقدم گفته است: "به طور قطع با توجه به اطلاعیه های صادر شده، در روز جهانی قدس حوادثی شبیه اواخر خردادماه در کشور تکرار نمی شود".
اشاره آقای احمدی مقدم به حوادثی مانند حوادث روزهای ۲۵ خرداد و ۳۰ خرداد است که گروه های بسیار بزرگی از معترضان به نتایج انتخابات با حضور در خیابان ها اعتراض خود را نشان دادند و برخورد مأموران نظامی، انتظامی و امنیتی با آنها، عواقبی گسترده به دنبال داشت.
ده ها تن در این ناآرامی ها جان باختند و هزاران نفر بازداشت شدند.
'تجاوز صحت ندارد'
شرایط نگهداری بازداشت شدگان، به ویژه در بازداشتگاه کهریزک، انتقادات زیادی برانگیخت و پس از آنکه معلوم شد تعدادی از بازداشت شدگان جان خود را در هنگام بازداشت از دست داده اند، رهبر ایران دستور تعطیلی بازداشتگاه کهریزک و بررسی حوادث رخ داده در آن را صادر کرد.
با این حال آقای احمدی مقدم گفته است که در انعکاس این حوادث "بزرگنمایی" اتفاق افتاده است.
او گفته است: "نیروی انتظامی اخیرا در راستای پاسخگویی، مسئولیت پذیری و شفاف سازی، گزارشی جامع را با همکاری رسانه ملی برای آگاهی مردم پخش کرد. این اقدام برای جلوگیری از بزرگنمایی شکنجه و مسئله [تجاوز]جنسی که به هیچ وجه صحت ندارد، صورت گرفت".

دفتر کروبی و دفتر حزب اعتماد ملی مهر و موم شد




سخنگوی حزب اعتماد ملی می گوید مأموران دادستانی تهران دفتر مهدی کروبی و همچنین دفتر حزب اعتماد ملی را پلمب و سردبیر سایت این حزب را بازداشت کرده اند. همزمان برخی گزارش ها از دستگیری مرتضی الویری، از مشاوران آقای کروبی خبر می دهد.
ماموران امنیتی مدارک کمیته پیگیری آسیب دیدگان انتخابات را بردند
قدردانی کروبی از حمایت منتظری

ROSHANGARI

اخبار بايگانى
17شهريور:دفتر مهدى كروبى پلمپ شد /سردبير سايت اعتماد ملی بازداشت شد
17شهريور:نتيجه توافقات جديد پشت پرده کميته تحقيق مجلس و دادستانی جديد تهران:ديدار با بازداشت شده گان منتفی شد
17شهريور:ضبط اموال دفتر پيگيری ميرحسين موسوی
17شهريور:سپاه برای مقابله با دانشجويان آماده می شود
17شهريور:توطئه چينی عوامل کودتا برای سرکوب دانشگاه و فعالين دانشجويی: شايع کرده اند که در زير زمين انجمن اسلامى دانشجويان دانشگاه تهران و علوم پزشكى تهران اسلحه انبار شده است
17شهريور:ادعای استاندار تهران:حتى يك لحظه نيز در بازگشايى مدارس و مراكز آموزش عالى تاخير نخواهيم داشت.
17شهريور:برگزاری مراسم افطار و شب احياء در کنار زندان اوين
17شهريور:به دنبال انتشار نامه 330 روزنامه نگار خطاب به دادستان جديد تهران, 15 روزنامه نگار به وزارت اطلاعات احضار شدند
17شهريور:فرزند آيت‌الله طالقانى جرئيات لغو مراسم سالگرد پدرش را تشريح كرد
17شهريور:تيراندازی نيروهای لباس شخصی در قم
17شهريور: جزئيات ربودن و بازجويي‌ها از عاطفه امام منتشر شد
17شهريور:جزئيات و اتفاقات رخ داده در جريان ربودن عاطفه 19 ساله:بازگشت دخمه و خانه امن
17شهريور: فراخوان فوری عفو بين الملل در باره حسين حقي، نوجوانی که در خطر اعدام قريب الوقوع است
17شهريور.فراخوان عفو بين المللی برای آزادی دکتر ملکی
17شهريور.هشدار! احتمال انداختن بار جنايات کهريزک به گردن زندانيان عادی
17شهريور: حکم زندان، مجازات افشای قصد سوءاستفاده جنسی معاون دانشگاه
17شهريور:شدت يافتن اعتراضات شبانه در تهران در آستانه شب های احياء
17شهريور.کروبی با انتشار يک گواهی پزشکی قانونی در مورد آزار جنسی:سه سند با سى دى و نظر پزشکى قانونى[به کميته لاريجانی] ارائه کردم/در مورد ترانه موسوی به بيمارستان امام خمينی مراجعه کرده و نظرپزشک را بگيرند.
17شهريور:عاطفه امام فرزند جواد امام آزاد شد
17شهريور:ويدئو کليپ کارتونی از سخنرانی انتخاباتی احمدی نژاد
17شهريور:در پى عدم پرداخت مطالبات كارگران كارخانه ITI، يكى از كارگران اقدام به خودكشى كرد
17شهريور.ضبط يک شوی امنيتی جديد با حجاريان ، عطريانفر و شريعتی
17شهريور.سرکوب زنان شلوار پوش توسط اسلام گرايان سودان و مقاومت مدافعان حقوق زنان
17شهريور:نخستين ملاقات عضو شورای دفاع از حق تحصيل با اعضای خانواده در زندان بابلسر
17شهريور.روايت ثمره هاشمی از,فعاليت تکنيکی بسيج,
17شهريور.مصوبه برای بازنگری در علوم انسانی بعد از اظهارات خامنه ای عليه علوم انسانی
17شهريور.1385 مورد ,برخورد با روزه خواری, درتهران و دستگيری 77 نفر به جرم عدم تظاهر به روزه گرفتن
17شهريور.ادامه واکنش به اظهارات فرمانده سپاه.بيانيه مجمع مدرسين قم
16شهريور:احمدی نژاد ادعا کرد:بنده اسناد قطعى دارم كه برخى از اين حوادث كه به نام جمهورى اسلامى بيان كردند توسط افراد وابسته به جريانات آشوب انجام شده
16شهريور:هويت چند تن ديگر از جانباختگان جنبش اعتراضی مردم شناسايی شد
16شهريور:يورش نيروهای امنيتی به دفتر پيگيری بازداشت شدگان ستاد موسوی
16شهريور:مراسم بزرگداشت آيت الله طالقانی هم لغو شد
16شهريور: ممانعت از ملاقات خانواده های دستگير شدگان با عزيزانشان
16شهريور: شدت يافتن اعتراضات خانواده های دستگير شدگان در دادگاه انقلاب
16شهريور: سيل چای سيلان در مزارع گيلان
16شهريور:همسر جواد امام يک روز پس از بازداشت دخترش فاش کرد:دخترم را مجبور به اعتراف به روابط نامشروع با افراد سياسی کرده اند/آيا اسلام گفته که چادر از سر دختر ١٨ ساله بکشند؟
16شهريور: صدور حکم شش ماه حبس برای ياشار حکاک پور فعال حقوق بشر آذربايجانی
16ر:تنها وزير زن کابينه احمدی نژاد، فرزند افسر رکن دوم ارتش شاهنشاهی و همسر حسين شريعتمداری است
16شهريور:شرکت پرشين تله کام ادعای خبرگزاری فارس در مورد فرزند کروبی را تکذيب کرد
16شهريور:عضو ستاد موسوی به وزارت اطلاعات احضار شد
16شهريور:عاطفه امام، فرزند 19 ساله جواد امام بازداشت شد
16شهريور:نشريه ستاره گلستان توقيف شد
16شهريور:وزارت ارشاد به روزنامه‌هاى اعتماد و آفتاب يزد تذكر داد
16شهريور:احضار 7 دانشجوی دانشگاه قزوين به اداره اطلاعات
16شهريور:آژانس بين المللی برنامه اتمی ايران را بررسی می کند
16شهريور:فرزند آهنگران:پدرم شبها تا صبح اشک مي‌ريزد و زحمات خود و ساير مجاهدان را از دست رفته مي‌بيند.
16 شهريور.واکنش محمد خاتمی به اظهارات فرمانده سپاه: عده ای برای مقابله با ليبراليسم به فاشيسم پناه برده اند
16 شهريور."جعفری را تحت تعقيب قرار دهيد، بيش از اندازه به قبه‏اش مغرور شده است"
15شهريور.تبليغات گسترده در مورد احمدی نژاد به عنوان پيشقراول ظهور امام زمان
15شهريور:کروبی در محاصره امنيتی های حامی کودتا
15شهريور:حکم جلب فرزند مهدی کروبی صادر شد
15شهريور:سال تحصيلی دانشگاهها از دهه سوم شهريور با حضور بيش از 3 ميليون و 800 هزار دانشجو آغاز مي‌شود.
15شهريور:ورشکستگی کارخانه قند فريمان و اخراج يک سوم کارگران
15شهريور:سرنوشت نامعلوم معلمان بازداشت شده سراوان
15شهريور:اعتراض به حذف برگزاری مراسم احيا/فراخوان به راهپيمايی اعتراضی به بهانه روز قدس
15شهريور:گزارش اختصاصی از مراسم چهلم امير جوادی فر
15شهريور:شکايت مجمع روحانيون مبارز از فرمانده سپاه و روزنامه کيهان
15شهريور:شدت يافتن اعتراضات خانواده های دستگير شدگان در دادگاه انقلاب
15شهريور:آيت الله منتطری در ديدار با دانشجويان:‏الان بعضى ها وقتى مى‎گويند نظام، منظورشان يك شخص‏ ‏است در حالی که حفظ نظام واجب شرعی نيست
15شهريور:بيزينس مانيتور:کسر بودجه ايران درسال جاری 2.1 برابر افزايش می يابد
15شهريور:زنگ خطر آسيب های اجتماعی به صدا درآمده است: رشد مصرف مواد مخدر سه برابر نرخ رشد جمعيت
15شهريور:سليمانی وزير سابق ارتباطات در جلسه توديع خود:قطع وسايل ارتباطی بعد از انتخابات با دستور مقامات بالا بود
15شهريور:عفو بين الملل: نامزد ندا آقاسلطان در بازداشت و تحت فشار است
15شهريور:برگزاری تجمع اعتراضی مادران عزادار
15شهريور.خط قاضی مرتضوی و تداوم آن
15شهريور:ديدار محرمانه ميان دو آيت الله در قم
15شهريور:متن کامل و سانسور نشده بيانيه زهرا باکری
15شهريور:مشاور خاتمی پس از يک ماه زندان به قيد وثيقه از زندان آزاد شد
15شهريور:نامه سرگشاده 330 روزنامه‌نگار به دادستان جديد تهران:روزنامه‌نگاران زندانی را آزاد کنيد
15شهريور:رييس انجمن علمى گوارش وکبدکودکان: 5درصدجمعيت کشورناقل هپاتيت بى هستند

دیدار و مذاکره در قم

براساس یک گزارش منتشر شده، آیت الله العظمى صانعى و آیت الله العظمى منتظرى در محل اقامت آیت الله منتظری در شهر قم با یکدیگر دیدار و مذاکره کردند.
محور این مذاکرات انتخابات اخیر ریاست جمهوری، کودتا علیه نتیجه واقعی آن و همچنین فجایعی است که درجریان مقابله با اعتراضات مردم صورت گرفت.
بررسی دوران رهبری آیت الله خمینی و مقایسه آن با سالهای پس از درگذشت وی و بویژه چند سال اخیر نیز از جمله موارد مورد مذاکره و تبادل نظر گزارش شده است.
هر دو مرجع تقلید نسبت به آینده کشور و نظام ابراز نگرانی کردند و ادامه بازداشت مسئولین رده بالای نظام در سالهای اخیر و بویژه در سالهای رهبری آیت الله خمینی را نگران کننده توصیف کردند.
در ماه های اخیر، در محل تابستانی آیت الله منتظری روحانیون بلندپایه حوزه علمیه قم و اصفهان و زنجان با وی دیدار و پیرامون شرایط حاکم بر کشور مذاکره کرده بودند.

اجلاس وزاری خارج اروپا


اجلاس وزاری خارج اروپا در حصار تومار سبز ضد کودتا

گزارش رضا نافعی از کنسرت شنبه شب در کلن


شجریان! این سبز بی پائیز و بی پایان
در باره تازگی ها و نو آوری های این سفر سخن گفته اند در باره ساز های نو، نوهنرمندان توانا و ....
اما آنچه مرا به تحسین بر می انگیزد انتخاب و ترکیب اشعار، بگونه ای است که اگر نیک بنگری، نمایشنامه ایست گویا و پر توان از آنچه رفته و می رود و آنچه باید گفت و کرد ... و این شکل بخشی به این مجموعه از کسی چون شجریان بر می آید که بر ادب و موسیقی میهنش نه تنها تسلط که تسلطی خلاق دارد.
در همین ایام فتنه انگیز و خونریز سرانجام انتظار بسر آمد. محمد رضاشجریان که به حق خواننده مردم لقب گرفته در تالار فیلارمونی شهر کلن در آلمان بر صحنه رفت. مردم از او انتظاراتی داشتند، انتظاراتی ناگفته، اما بگونه ای در دل ها جای گرفته. پس از هفته های خونین و آمیخته به درد و اشک، شجریان چه ارمغانی به همراه آورده؟ چه عرضه خواهد کرد؟
او از همان آغاز، در نخستین آواز، به تلویح و از زبان حافظ به توصیف جو حاکم بر ایران پرداخت .
در آستین مرقع پیاله پنهان کن
که همچو چشم صراحی زمانه خونریز است
کسی نمی پرسید سخن از ندا می گوئی یا سهراب یا پیکر های شبانه دفن شده در بهشت زهرا. همه گوش بودند می شنیدند و می فهمیدند که اشاره او به کجاست. سپس هشدار حافظ را به صاحبان قدرت بر زبان آورد: گمان می کنید بر شما چه خواهد رفت؟ همان که بر دیگر جباران زورمند تاریخ رفت! همان که بر پادشاهان قدرتمندی چون کسری و خسروپرویز رفت.
مجوی عیش خوش از دورباژگون سپهر ! .....
آسمان چون غربالی است که از سوراخ های بیشمار آن خون جباران و ذرات خُرد شده سر و تاج آنان فرو می ریزد و شما که امروز بر تخت قدرت نشسته اید از این قاعده مستثنی نیستید.
شجریان برای خواندن این بیت صدا را بالابرد و با نوای شش دانگ صلا داد:
سپهر بر شده پرویز نیست خون افشان
آنگاه صدا را پائین آورد نجوا گونه خواند:
که ریزه اش سر کسری و تاج پرویز است

پس از این مدخل "پیام نسیم" آمد که می توان آنرا پرده دوم این نمایش موسیقائی دانست. ترانه ای باز هم با کلام حافظ که خطابش می تواند به راهیان امید و جویندگان روزگار نو باشد:
ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی
ازین باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی
به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی
و آنگاه تعریضی به آلوده دستان دل سیاه:
میی دارم چو جان صافی و صوفی می کند عیبش
و اشارتی به طعن حافظ به نابخردانی که آنانرا "بد بخت" می داند.
خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزی !
سپس پرده سوم: رهنمود .
این راهی است که تنها با مدد عشق می توان پیمود:
راهی است راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
پرسش و پاسخ :

مارا که می کشد؟

از چشم خود بپرس که ما را که می کشد؟
جانا گناه طالع و جرم ستاره نیست
نگرفت در تو گریه حافظ به هیچ رو
حیران آن دلم که کم از سنگ خاره نیست

سخن از کدام دل می گوید؟

به یاد کهریزک نمی افتید؟ بیاد چانه های شکسته، و بدن های پاره پاره؟
شکوه را از زبان بابا طاهر می شنویم:
فلک در قصد آزارم چرائی؟
گلم گر نیستی خارم چرائی؟
ته که باری زدوشم برنداری؟
میان بار، سر بارم چرائی؟
مرغ خوشخوان

آنگاه هنگام دلجوئی می رسد. هستند کسانی که از سیر حوادث روز سرخورده اند و شاید از دست یافتن به مقصود نومید گشته اند، خطاب به آنهاست که باز از قول حافظ می گوید:
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
این دل غمدیده حالش به شود دل بد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن
چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
....
گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد ناپدید
هیچ راهی نیست کانرا نیست پایان غم مخور

بخش دوم دردستگاه همایون

نخست در گفتگوئی با خود پرده از درون بر میدارد که مردم کیستند؟ با خود چه می گویند ؟ خود را چه می بینند و در پی چه هستند ؟

چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نئی دلبرا، خطا اینجاست

در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان در غوغاست
از آن بدیر مغانم عزیز می دارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
نخفته ام زخیالی که می پزد دل من
خمار صد شبه دارم شرابخانه کجاست
ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند
فضای سینه حافظ هنوز پر ز صداست

آنگاه دامان سخن به پرده دری از فریبکارانی رسید که با نقاب دوستی بر چهره به جنگ با مردم دست یازیدند:

ما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
شیوه ی چشمت فریب جنگ داشت
ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم
نکته ها رفت و شکایت کس نکرد
جانب حرمت فرو نگذاشتیم

پس از پرده دری از ریاکاران جنگ طلب نوبت آرزو می رسد:

تصنیف قدیمی، پر احساس و دلنشین باد صبا در گوشه های دل انگیز شوشتری، با سخن ملک الشعرا بهار، آرزو بر انگیز است:

باد صبا بر گل گذر کن، بر گل گذر کن
از حال گل ما را خبر کن
نازنین ما را خبر کن

آنگاه باز گفتگو با خود، این بار از زبان شیرین و دلپذیر سعدی. اعتراف به انگیزه های درونی و ازلی انسانی . باز گشت به آن اصل، آن انگیزه نازدودنی از درون انسان ها: عشق .

گفتم آهن دلی کنم چندی
ندهم دل به هیچ دلبندی

و آنگاه پاسخ سعدی بخود و بما :

وان که را دیده در جمال تو رفت
هرگزش گوش نشنود پندی
خاصه ما را که در ازل بوده است
با تو آمیزشی و پیوندی

آنگاه سوگند به عشق

به دلت کز دلت بدر نکنم
سخت تر زین مخواه سوگندی
یکدم آخر حجاب یکسو نِه
تا بر آساید آرزومندی
کاشکی خاک بودمی در راه
تا مگر سایه بر من افکندی
چه کند بنده ای که از دل و جان
نکند خدمت خداوندی؟

خداوند عشق یگانه خداوند قابل ستایش است و بس:

سعدیا دور نیکنامی رفت
نوبت عاشقی است یک چندی

شجریان پس از بیان این نیت و بیان سر سپردگی به عشق روی به مولانا آورد و از زبان او با آهنگی پر شور و رقص انگیز با " دف و نی " به عشق فرا خواند. که را؟ به توصیفش بنگرید و ببینید به یاد چه می افتید:
غوغای روحانی نگر،
سیلاب طوفانی نگر،
خورشید ربانی نگر!
با این اوصاف آیا بیاد خیابان های تهران در روز ها و هفته های سپری شده نمی افتید؟ بیاد "مستانی" که جان را غلام آزادی کرده اند نمی افتید؟ می خواند:

رندان سلامت می کنند، جان را غلامت می کنند
مستی ز جامت می کنند، مستان سلامت می کنند
غوغای روحانی نگر، سیلاب طوفانی نگر!
خورشید ربانی نگر! مستان سلامت می کنند
ای آرزوی آرزو، آن پرده را بردار ازو
من کس نمی دانم جز او، مستان سلامت می کنند

و آنگاه فراخوان آزادی : " ای ابر خوش باران بیا"!

ای ابر خوش باران بیا! ای مستی یاران بیا !
وی شاه طراران بیا! مستان سلامت می کنند.
شجریان از غزلی با بیست و هشت بیت، فقط شش بیت را برای بیان مقصود خودانتخاب می کند و با همین چند بیت تصویری گویا ازآنچه بوده و هست و باید باشد بدست می دهد. چگونه می توان به این آماج دست یافت؟
همراه شو رفیق !
دشوار زندگی در این سرای ما
بی رزم مشترک آسان نمی شود
تنها مرو براه
همراه شو رفیق
کاین درد مشترک هرگز جدا جدا درمان نمی شود

و اینجاست که ولوله در تالار می افتد. مردم بپا می خیزند و شادی و سپاس خود را با کف زدن طولانی بیان می دارند. مردم شجریان، مجید در خشانی و هنرمندان نو جوان و توانا سپاس میگذارند که چنین زیبا و گویا دردها و آرزوی های آنان را بیان می دارند. دل و جانتان سبز و رویا باد که دل و جانمان را سبز کردید.

(اصل این گزارش در وبلاگ "آینده ما" قابل دسترسی است)

سریع ترین رسانه ملی

اسکناس هائی که در دست مردم میگردد، به کبوتران پیام آور و خبر رسان تبدیل شده اند. از اینترنت سریع تر و قابل دسترس تر و از صدا و سیما معتبر تر. در چنین جامعه ای سانسور گرهی از کار فروبسته کودتاچیان باز می کند؟

۱۳۸۸ شهریور ۱۷, سه‌شنبه

پیک هفته

گزارش دریافتی بازتاب روزهای خونین سرکوب مردم، در جلسات دولت

وحشت از مردم بزرگترین دلیل شکست کودتاست!
وحشت از مردم، بزرگترین نشانه زمین گیر شدن و پا در گل ماندن دولت کودتا و فرماندهان کودتاچی است. این همه وحشت از مردم که در طول 30 سال گذشته، در جمهوری اسلامی سابقه نداشته، تعریف دیگری جز این دارد؟درچنین شرایطی، حیرت آور و مضحک است وقتی علی خامنه ای در دیدار با کابینه کودتا (روز گذشته) می گوید: «اگر مسئولان کشور پیام‌های دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری را درک کنند، بسیاری از گره‌ها و مشکلات حل می‌شود.»مگر منظورش این باشد که پیام انتخابات اخیر سرکوب و به گلوله بستن معترضان است و بعد از مردم نوبت به مسئولانی که این پیام را نگرفته باشند نیز خواهد رسید!


بیانیه سازمان مجاهدین انقلاب
دو اشتباه محاسبه
کودتا و ضدکودتا راسینه به سینه کرداگر اصلاح طلبان در ارزیابی قدرت و دامنه آزادی عمل اقتدارگرایان حاکم برای تقلب، خطا کردند، اقتدارگرایان حاکم نیز در ارزیابی دامنه و حجم واکنش ها و اعتراضات در سطح جامعه دچار خطا شدند.

محمد رضا شجریانمی توانند جامعه را کنترل کننداما دیگر نمی توانند آن را اداره کنند
فیلم را ببینید!آن که زیر فشار "لُو" میدهد، مقصر است؟
حدود 30 سال پیش، "کیارستمی" فیلم کوتاهی ساخت با نام "شکل اول- شکل دوم". در این فیلم با چهره هائی مصاحبه می شود که از جمع آنها انگشت شماری زنده اند. برخی ها اعدام شدند، برخی سالها زندانی و شماری معزول و خانه نشین، برخی ناچار به مهاجرت سیاسی شدند و برخی نیز به مرگ طبیعی از دنیا رفتند. یک سئوال، سوژه این فیلم است: "آیا کسی که زیر فشار کسی و یا موضوعی را لُو می دهد، مقصر است؟"
فیلم در نخستین سال بنای جمهوری اسلامی ساخته شده است و ما در آن با چهره جوان دکتر ابراهیم یزدی، دکتر عبدالگریم لاهیچی، صادق قطب زاده، نادر ابراهیمی و... در کنار آیت الله گلزاده غفوری که دو فرزندش به جرم مجاهد بودن اعدام شدند و خود از نمایندگی مجلس قهر کرد و رفت به کنج خانه و گفته می شود لباس روحانیت را هم در آورد، نورالدین کیانوری دبیراول وقت حزب توده ایران، آیت الله خلخالی و... روبرو می‌شویم که هرکدام به این سوال پاسخ هائی گاه بکلی متفاوت و گاه نزدیک به هم پاسخ می دهند. شاید پرت ترین پاسخ ها را نماینده کلیمیان ایران و صادق قطب زاده به سئوال داده باشند و دقیق ترین پاسخ را کیانوری و گلزاده غفوری. فیلمی است به غایت دیدنی و حتی تاریخی.

بیانیه جامعه روحانیت مبارز مراجع از رهبری حمایت کنند!
این بیانیه، در کنار اظهارات روز گذشته علی خامنه ای در دیدار با کابینه کودتا که در آن گفت: "در آینده، علیه دولت و نظام جمهوری اسلامی، توطئه‌های فراوانی خواهند کرد"، معنای بیشتری پیدا می کند، چرا که تعبیر وی از نظام، ولایت فقیه و رهبری خودش می باشد.

بیانیه مجمع مدرسین و محققین قم ج. اسلامی با لشکر کشیو دندان نشان دادن به مردم حفظ نمی شود

بانک اطلاعات کودتا را به خارج کشور منتقل کنید یورش به مرکز اسناد جنایات کودتا

محمد خاتمی:به همه دلسوزان نظام هشدار می دهمفرصت های نظام بسرعت از دست می رود
انتخابات فرصتی فراهم آورده بود که جوانان و مردمی که از ضعف عملکردها ناراضی شده بودند به صحنه بیایند و با امید به نظام و آینده، انتخاب مناسب را انجام دهند. این امر می‌توانست بهترین فرصت‌ها را برای بازسازی اعتماد و اتحاد جامعه حول محورهای اساسی انقلاب بوجود آورد. به همه دلسوزان هشدار می‌دهیم، بیایند تا فرصت‌ها کاملاً از دست نرفته به بازسازی اعتماد عمومی بیاندیشیم.
ما نگران این هستیم که اگر برای جبران این ضایعات، فکری اساسی نشود و نارضایتی‌های موجود با تداوم روش‌های سرکوب‌گرانه ادامه یابد، طی ماه‌های آینده مشکلات و پیامدهای ناکارآمدی‌ها و ضعف عملکردها هم که چشم‌انداز آن به وضوح قابل رؤیت است به شرایط موجود اضافه خواهد شد، آنگاه زمان برای تجدید نظر و اصلاح امور دیر باشد.

سرمقاله راه توده گذشته را مرور کنیم . امروز راببینیم .آینده را حدس بزنیم

در گام اول، پسران کروبی و رفسنجانی بازداشت فرزندان برای تحمیل سکوت به پدران

درباره دادگاه کودتا و سرکوب مردم پیام شفاهی آیت الله سیستانی در اعتراض به وقایع
پارلمان نیوز: استعفای شماری از افراد سپاه در اعتراض به حوادث اخیر

نظام شده "یک نفر"
مقابل این انحراف باید ایستاد
آقای خمینی گفت "ملاک رای ملت است"، اکنون "ملاک رای یک نفراست."

موسوی: مردم می دانند چه می خواهند آنها که تهدید می کنندخودشان بیشتر می ترسند!
بیانیه شماره 11 میرحسین موسوی روز گذشته منتشر شد. این بیانیه را برای سرعت دست یابی به نکات محوری آن خلاصه کرده ایم که در صورت تمایل می توانید اصل آن را در سایت های کلمه و یا قلم بخوانید.
آنها که بیراهه رفتند، به آن چیزی که باید انتظارش را می‌کشیدند نرسیده‌اند؟ ملاحظه تقیه و تملق این و آن و شنیدن بوی حرص و بخل و آز از دهان تمجید گران، برخورداری از حمایت خطیبی که از منبر مقدس نمازجمعه به خشونت تشویق و به اعتراف‌ گیری مباهات می‌کند؛ ترس، ترس از تنهایی، ترس از آینده،‌ ترس از عاقبت، ترسی که با ترساندن دیگران پنهانش می‌کنند.
علیرغم تمامی حوادث تاسف بار و مرارت‌ خیز این ایام، مردم ما اینک به نتایجی بسیار ارزشمندتر و ماندگارتر از انتخاب یک فرد دست یافته‌اند و این آن چیزی است که آنها را نسبت به اقدامشان برای شرکت در رویداد انتخابات و هزینه هایی که در قبل و بعد از آن متحمل شده اند دلگرم می کند. در ماه هایی که گذشت نیرویی عظیم از ملت ما آزاد شد، نیرویی که باید به کارآمدترین شیوه برای سعادت بلند مدت او به خدمت گرفته شود. مردم ما از آنچه می‌خواهند آگاهند. آنان تصویر شکوهمند اراده خود را در آیینه آنچه که سپری شد مشاهده کرده‌اند. جز ادامه راه سبزی که در این چند ماهه دنبال کرده‌اید پیشنهاد نمی‌کنم.
حفظ تمامیت ارضی و استقلال ملی و صیانت از کیان کشور در مقابل مطامع بیگانگان و دفاع از اصل نظام جمهوری اسلامی در روند شتاب‌ زده حوادثی که پی‌در پی رخ می‌دهند چاره ‌چویی برای خروج از شرایط موجود را بیش از پیش ضروری ساخته است، هرچند همه به خوبی آگاهیم که در درون دستگاه‌های حکومتی و شبه‌حکومتی افرادی وجود دارند که تنها راه ادامه حضور خود در قدرت را التهاب‌آفرینی و بحران‌زایی‌های پیاپی و طفره رفتن از حل مشکلات و نابسامانی‌هایی می‌دانند که خود مسبب آنها بوده‌اند.

بر مبنای گزارش تلویزیون العربیه تجار لبنانی وابسته به حزب اللهثروت یک شبه را ازکجا آورده‌اند؟
کشف و سرکوب کودتای نظامیان در کشور قطر

این انفجار در بغداد روی داد ادعای دست داشتن ج. اسلامی در انفجاری که 95 قربانی گرفت

گفتگوی فائزه هاشمی با نشریه جوان فردا خشم و نفرت مردمآتش نهفته در زیر خاکستر است
فجایع فقط به کهریزک و کوی دانشگاه ختم نمی شود. بررسی و پاسخگویی به آنچه که در خیابانها و در زندانها و اماکن دیگر برمردم رفته است همگی بایستی در دستور کار باشد. وقتی اراده ای برای رفع این همه ابهام و رسیدگی بی طرفانه به شکایات و گزارشات وجود ندارد، این ابهام ایجاد می شود که پس حتماً ریگی به کفش دارند که حاضر نمی شوند به اعتراضات به شکل منطقی پاسخ بدهند. شرایط بنحوی شده است که برای اثبات حقانیت خودشان، برای افراد بی گناه پرونده سازی می کنند و برعکس پرونده دارها را به مقام و پست می رسانند. متأسفانه اعترافات بیشتر بصورت یک شوی تلویزیونی مضحک و از طرفی تأسف بار درآمد که البته قابل استفاده جهت برگزار کنندگان آن برای متهم کردن این حرکت عظیم، برای ایجاد رعب و وحشت، برای دستگیری های بیشتر، و برای توجیه اعمال اشتباه و خلاف قانون آنها بود. درست نیست که بگوییم هر چه تا بـه حـال اتـفاق افـتاده را کنار بگذاریم و از حالا به قانون عمل کنیم. خوب پس تکلیف متخلفان چه می شود؟ تکلیف رأی مردم چه می شود؟ تکلیف خونهای ریخته شده چه می شود؟
بهتر است که این طور فکر نشود که اگر اعتراضات کم رنگ تر شده است، اصل آن از بین رفته است. اصل اعتراض را باید درست پاسخ داد و گرنه چون آتش زیر خاکستر خواهد شد. خشم و نفرت از دل مردم با این حرکات زدوده نمی شود. بهتر است از تاریخ درس بگیریم که هر نظامی که مقابل مردم خود ایستاد چه سرنوشتی پیدا کرد.

لغو شب های قدر در آرامگاه آیت الله خمینی اگر کودتا تثبیت شده بودنیازی به لغو این مراسم نبود

نزدیک به دو ماه و نیم از کودتا می گذرد، با همه دروغ و ریائی که در صدا و سیما گفته شده، ادعاهای دروغی که در نماز جمعه ها کرده اند، مژده ای که فرمانده کل سپاه بعنوان عبور از بحران و از سر گذشتن خطر بزرگ داده، سخنان پیروزمندانه آدم کش هائی که نماینده مجلس اند، دلخوشی رهبر نسبت به عبور "کشتی استوار نظام" از بحران، امیدی که به نتیجه دادگاه و پخش اعترافات داشتند و خلاصه، همه آنچه که دراین مدت گفته و کرده اند، با لغو مراسم شب های قدر در آرامگاه آیت الله خمینی عملا اعتراف کردند که وحشت از حضور دوباره و میلیونی مردم در خیابان ها همچنان باقی است. بویژه که با افشاگری های هفته های اخیر و رسوائی جهان گیر شده کودتا و جنایات پس از آن، دیگر نمی توانند مانند گذشته فجایع کهریزک و سرکوب مغول وار مردم را در خیابان ها تکرار کنند و کار کنترل دشوارتر از گذشته شده است

گفتگو با خاکریز بهشت زهرا 16 جسد یخ زده رانیمه شب برای خاکسپاری آوردند

نماینده های بی غیرت مجلس میدانند در کهریزک چه گذشت

گزارشی از مقدمات کودتا در روزهای پیش و پس از انتخابات
کودتا و مامور سرکوب معترضان به کودتا

۱۳۸۸ شهریور ۷, شنبه

راه جابجايي نرم و قانوني قدرت، « مسدود» است!

ده سال قبل، وقتي «سعيد عسگر» از كنار، به صورت «سعيد حجاريان» عضو وقت شوراي شهر تهران نزديك شد و اسلحه اش را به صورت حجاريان نزديك و شليك كرد، «حجاريان» هدف گلوله كينه و خصومت شخص آيت الله خامنه اي قرار گرفت، نه سعيد عسگر! از عصر همان روز، من مسئول ستاد خبررساني وضعيت سعيد حجاريان در بيمارستان سينا (زير نظر شوراي شهر و خانواده حجاريان) شدم و تمام 17 روزي كه سعيد در كما قرار داشت، شبانه روز در بيمارستان بودم. بسياري از شخصيتهاي سياسي كشور به ديدار حجاريان در اغماء آمدند و بعد از مصاحبه اي كه در جايگاهي كه براي كنفرانسهاي مطبوعاتي تيم پزشكان ترتيب داده بوديم، با خبرنگاران گفتگويي مي كردند و مي رفتند. در بسياري از ديدارها من كنار تخت سعيد ايستاده بودم و واكنشها و احساسات گوناگون دوستان و دشمنان حجاريان را مي ديدم. به وضوح مي توانستم در چهره برخي عيادت كنندگان، «حسرت» را ببينم! حسرت از هدف گيري ناشيانه سعيد عسگر! و هراس احتمال زنده ماندن سعيد، كه همان روزها حسين شريعتمداري و كيهان او را «سعيد عزيز!» خطاب و برايش به ظاهر دلسوزي مي كردند! اما بيشتر از همه، آن «حسرت» را در چهره آقاي محمدي گلپايگاني ديدم. رئيس دفتر مقام معظم(!) رهبري! عصر يكي از همان روزها، يك تاكسي پژوي ساده (!) با چهر سرنشين اجازه يافت وارد محوطه اختصاصي ساختمان شرقي بيمارستان (محل درمان سعيد) شود. داخل تاكسي، چهار مرد تنومند نشسته بودند. وقتي پياده شدند، نفر وسطي عمامه سفيدي بر سر خود گذاشت و ناگهان تبديل شد به «حجت الاسلام محمدي گلپايگاني» رئيس دفتر مقام معظم رهبري! و بلافاصله به همراه سه محافظ تنومندش وارد ساختمان و اتاق استريل سعيد حجاريان شدند. من طبق معمول همراهي شان كردم و همزمان خانواده سعيد را خبر كردم! آقاي گلپايگاني پيام همدردي منافقانه «حضرت آقا» را به خانم دكتر مرصوصي (همسر سعيد) و مسعود حجاريان (برادر سعيد) و ساير بستگان او ابلاغ كرد و گفت «آقا» هر شب سعيد عزيز را دعا مي كنند!(كه لابد زودتر خلاص شود!) همان موقع، آن «حسرت» را در چهره آقاي گلپايگاني ديدم. مطمئن بودم دارد توي دلش، سعيد عسگر احمق را بابت نشانه گيري ناشيانه و «زخمي كردن» سعيد حجاريان به فحش و نفرين مي كشد. مطمئن بودم مقام عظماي ولايت، شب و روز دارد خداخدا مي كند، سعيد از كماء بيرون نيايد و تمام كند.
حجاريان «خار چشم» آقاي خامنه اي و بسياري از محافظه كاران و انحصارطلبان بود و هست! اما كينه شخصي مقام معظم رهبري(!) از سعيد حجاريان، دهها دليل داشت و دارد. حجاريان «عامل اصلي» زاويه گرفتن قشر بزرگ و مؤثر «دانشجو» و دانشگاهيان از «سلطان فقيه» شناخته مي شد. او همچنين تأثير بزرگي در «تحقير بزرگ رهبر» در دوم خرداد 76 توسط ملت ايران داشت. ترور سعيد با استفاده از يك موتور 1000 مخصوص سپاه و توسط عده اي بسيجي، فقط به فرمان شخص «آقا» انجام شده و بس. و حالا هم «آقا» مطمئنا" از زنده ماندن حجاريان عصبي بودند و شايد براي التيام عصبانيت «آقا»، سعيد عسگر و همدستان تروريستش را دستگير كردند و مدتي «گوشمالي» دادند و البته بعد از بخشش، پاداش خود را گرفتند و در سركوبهاي ديگر دانشجويان و مردم، با قمه و باتوم و گاز فلفل حضور يافتند! بهرحال از آنجا كه نفرين و دعاهاي «نايب خودخوانده امام زمان» آبرويي نزد «خداي ضدولايت فقيه» ندارد، خواست خدا بر اين بود كه سعيد بعد از هفده روز مداواهاي فوق العاده پزشكان و دعاهاي فوق العاده مردم شريف ايران، چشم باز كند و از كما بيرون بيايد و به زندگي بازگردد. من بعد از «بازگشت» سعيد، به خانه برگشتم.اما «احياي» او حدود يكي دو سالي وقت گرفت تا بتواند دوباره بنويسد و مرجع فكري اصلاح طلبان باشد. اين بدترين ناكامي رهبر بود و براي مدتي دست از كشتار مخالفان توسط «عوامل خودسر» برداشت؛ اما خوي كينه توز ايشان باعث شد دوباره اين اعمال و جنايات را استارت بزند و مشتي «عوامل خودسر» را با كليه تجهيزات و اختيارات فراقانوني، به قتل مخالفان يا دستگيري و ربودن آنان بگمارد.
ديروز باز هم سعيد حجاريان به «تير كين آلود» آيت الله خامنه اي گرفتار آمد و «ترور» شد! خدا كند او اين بار هم از كماي بعد از اين ترورش به سلامت (از زندان) بيرون بيايد و سلامتي اش را بازيابد. هرچند شخصا" از عمق كينه توزي آقاي خامنه اي در مورد سعيد حجاريان بسيار نگرانم و بعيد به نظرم مي رسد بگذارد «پروژه حذف سعيد»، اين مرتبه هم مانند ده سال پيش «نيمه كاره» و نافرجام بماند! ده سال قبل، كابوس شبانه آقاي خامنه اي، بيرون آمدن سعيد حجاريان از «كما» و احياي او بود. چرا بايد با خوش باوري فكر كنيم، اين بار به «احياي سعيد» رضايت خواهد داد. معتقدم حتي به رغم گرفتن اين اقارير و پخش اين اعترافات نمايشي، «كينه توزي شخصي» آيت الله خامنه اي، التيامي پيدا نمي كند و دل علي وار(!) ايشان جز با «كشتن مخالف!» ارضاء نمي شود و روح انتقامجوي ايشان آرام نخواهد گرفت. پس باز هم بايد مانند ده سال قبل، مثل اجتماعات مقابل بيمارستان سينا، بايد همگي دست به دعا برداريم و براي نجات جان سعيد و ساير دوستان، بخصوص مصطفي تاج زاده و بهزاد نبوي و محسن ميردامادي و عبدالله رمضان زاده و عيسي سحرخيز و... كه طي اين سالها، كينه هايي عميق در دل آقاي خامنه اي كاشته اند، از خداوند استمداد بطلبيم: «اللهم فك كل اسير!» بخصوص اسيران دربند حاكمان كينه توز را، خودت رهايي ببخش!
و اما بعد از اين روزها و دادگاههاي نمايشي، چه خواهد شد؟ به عقيده من، حاكميت جائر و ديكتاتور، دو گونه برخورد خواهد كرد. برخي از اين اشخاص را به مرور آزاد مي كند و دسته ديگري از «مؤثرين» را احتمالا" با حبس طولاني مدت يا احكام سنگين نگه مي دارند و يا فقط مي ترسانند و بعد از آزادي، آنها را با «شمشير داموكلس» پرونده هاي مفتوح يا حبس تعليقي، عملا" از «احياي» دوباره و فعاليت در سپهر(!) سياست ايران منع خواهند كرد! از ديدگاه مقام معظم(!) رهبري، در سپهر سياست ايران، «حزب فقط حزب علي! رهبر فقط سيدعلي!». در آسمان سياست ايران، فقط بايد يك خورشيد، آن هم «خورشيد ولايت» نورافشاني و دّرافشاني(!) كند و ديگران، «هيچ» نيستند. ذوب شدگان در آن خورشيد، تنها هنگامي «ستارگان» اين آسمان به شمار مي آيند كه نور و مشروعيت شان را از همان منبع نور، يعني از خورشيد ولايت مطلقه فقيه گرفته باشند! بنابراين شرط حاكمان مطلق گرا، چنانچه در كيفرخواست امروز به شكلي غيرحقوقي مطرح شده است، «انحلال حزب مشاركت و مجاهدين و كارگزاران» است. ساير احزاب هم از ديدگاه آقايان، آن قدر قوي نيستند كه قابل كنترل نباشند و به وقتش، مثل «مصطفي كواكبيان» رئيس يك حزب اصلاح طلب كوچولو(!) حتي در مراسم تنفيذ رئيس جمهور منصوب مقام عظماي ولايت هم شركت مي كنند! همان چند حزب كم شمار و كنترل شدني، براي «نمايش دموكراسي» در نظام جمهوري اسلامي كافي هستند. «حزب» براي مقامات نظام مثل داروي لازمي است كه «دوز» دارد. نبايد از يك اندازه اي بيشتر شود، و نبايد مطلقا" نباشد! براي اين نظام كه ادعاي تلفيق دين و دولت و مذهب و سياست را دارد و سعي دارد اثبات كند هم «جمهوري» و هم «اسلامي» است، بايد «دوز» كمي از احزاب قابل كنترل، توسري خور و حرف گوش كن وجود داشته باشند و هر از گاهي، نقش اپوزيسيون داخلي را ايفا كنند تا خداي نكرده شائبه ديكتاتوري و سلطانيزم ولي فقيه در ذهن كسي پيش نيايد. دقت كنيد ترس نظام از اين «وصله» سلطانيت و ديكتاتوري، آن اندازه بالاست كه در اعترافات، حجاريان را وادار كردند اين نظريه را پس بگيرد و در نقد آن سخن بگويد. به هزار و يك دليل، مقامات نظام نيازمند و محتاج هستند كه اثبات كنند در كشور «دموكراسي» برقرار است و به قول احمدي نژاد «آزادي تقريبا" مطلقي داريم!» اما دموكراسي از نوع خاصي كه انتخابات اخير، نسخه جامع و كامل آن را به نمايش گذاشت. نظام براي تسلط بر مردم بيخبر و اقشار ناآگاه، كه رأي لازم براي «نمايش انتخابات» را به طور سنتي به صندوقهاي رأي مي ريزند، نياز دارد آنان را با صدا و سيمايش قانع كند كه خدا فقط يك «دفتر نمايندگي» روي زمين دارد و آن هم آقاي خامنه اي است و سايرين همگي دشمن و مزدوران اجانب و بيگانگان هستند و الي آخر! بنابراين دوستان دربند ما، به شرطي مي توانند آزاد شوند كه «كاملا" حذف شوند!»: يعني كناره گرفتن از فعاليت سياسي، يا فعاليت سياسي تازه اصولگرايانه و با تبعيت كامل از مقام معظم رهبري، و يا «خروج از كشور»! بخشي از اصلاح طلبان ناگزير شوند به خارج بروند تا نظام آنها را مانند فاطمه حقيقت جو و پيرمؤذن و يوسفي اشكوري و دهها چهره اصلاح طلب ديگر، آمريكايي و بيگانه بنامد و نزد مردم عادي، چهره شان را تخريب كند!
سياست در نظام ولايي، «يك قبله» و «يك قبيله» بايد داشته باشد. هركسي با ما نيست، بر ماست و بايد حذف، نابود، كشته و يا خانه نشين شود. سپهر سياست ايران بايد يك خورشيد داشته باشد و ستارگانش هم به سوي قبله همان خورشيد بايستند!
اما براستي در نبود و غيبت و خانه نشيني يا هجرت فعالان مؤثر و انحلال احزاب فراگير سياسي، مقامات نظام چه فكري مي كنند؟ آيا نظام گمان مي كند با انحلال احزاب، ادعاي «دموكراسي ديني» اش حتي در ميان كشورهاي اسلامي هم مخاطبي خواهد داشت؟ آيا در نبود اين رهبران فكري، نظام خواهد توانست اقشاري مثل جوانان يا دانشجويان و نخبگان جامعه را «تصاحب» و كنترل كند و آنها را تحت كنترل خود درآورد؟ آيا فكر مي كند مي تواند سلطه بي مزاحمتي بر منابع اقتصادي كشور داشته باشد و تصميمات ماجراجويانه اي مثل «پرونده هسته اي» را بدون سئوالات و مزاحمتهاي اصلاح طلبان و روزنامه ها و بيانيه هاي حزبي شان پيش ببرد؟ كيفرخواست دادگاه ديروز را بخوانيد! سه حزب كارگزاران، مشاركت و مجاهدين انقلاب «به جرم حضور در انتخابات!» متهم به «براندازي نرم!» متهم شده اند و براي نخستين بار، در اقدامي غيرقانوني انحلال آنها تقاضاي حكم شده است! اين تازه ترين گواه اين مدعاست كه اين نظام، انتخابات و فعاليتهاي حزبي و دموكراسي را بر نمي تابد و هرگونه جابجايي مسالمت آميز قدرت از طريق انتخابات را «انقلاب مخملين» يا «براندازي نرم» مي داند!
مطمئنم سعيد و بسياري از دوستان، دقيقا" مطابق برخي اقارير ساختگي و اعترافات دروغيني كه برايش نوشته اند، عمل خواهد كرد! يعني از حزب و «كار حزبي» استعفا مي دهد و ديگر در ايران كار حزبي نخواهد كرد! او و ساير چهره هاي دادگاه امروز، ديگر «كار حزبي» نخواهند كرد و هيچ اعتقادي به «اصلاحات نرم» يا نظريات پيشين خود نخواهند داشت. گمان كنم دوستان دربند در زندان به اين نتيجه رسيده اند كه كار حزبي، چانه زني در بالا، فشار از پايين و گفتگو با سران جبار و ديكتاتور اين نظام فاسد چيزي جز تلف كردن وقت و انرژي نيست؟ نظام ولايت فقيه ساز و كار حزبي و جابجايي مسالمت آميز قدرت را از مدتها پيش، «قفل» كرده بود و دوره اي براي «گذار» و شناخت عميق اين فروبستگي و انسداد سياسي لازم بود تا «همه» اين واقعيت را تجربه و درك كنند. تمام پيام سركوبهاي بعد از كودتا و پيام دادگاههاي اخير و محاكمات، فقط يك نكته است: راه جابجايي نرم قدرت در نظام « مسدود» است! اين ما را به آستانه تازه اي مي برد. با اين سئوال كليدي كه اگر «رأي نه مردم» به نامزدهاي نظام، «انقلاب مخملين» است و اگر دموكراسي و جمهوريت در نظام فعلي محلي ندارد، پس با اين نظام چه بايد كرد؟ براي بركناري اين نظام جائير و فاسد كه با «تجاوز به زندانيان» و «دفن شبانه قربانيان بي نام و نشان» بر سر قدرت باقي مانده، چه بايد كرد؟ در مقاله بعدي اين را توضيح خواهم داد.پيش از آن شما را با مرور يك صحنه تنها مي گذارم. يكي از نزديكان صحنه قتل «ندا آقاسلطان» از لحظه افتادن او روي آسفالت نوشته است. مي گويد: «وقتي ندا افتاد، ناله اي كرد. ناباورانه به فواره خون از سينه اش نگاهي كرد و روي آسفالت افتاد! از گلويش صداي «خُر خُر» مي آمد. داشت خون بالا مي آورد. جيغ مي زدم. ياد همه دخترهاي خانواده ام افتادم. يكي فرياد ميزد:«ندا. نرو. ندا..» ناگهان چشمان او به جايي در آسمان خيره ماند و تمام كرد. اما صداي «خُرخُر» گلوي ندا، هنوز كابوس شب و روز من است.»

دروغ های احمدی نژاد در نماز جمعه، فراتر از رياکاری

* احمدی نژاد با دروغ های خود مچ خامنه ای را نيز باز کرده و برنامه کودتا را اعلام کرد.


http://www.roshangari.net/

در حاليکه خانواده های بازداشت شدگان در بدر به دنبال گم شدگان خود هستند، در بهشت زهرا اجساد جانباختگان را مخفيانه دسته جمعی دفن می کنند، دادخواهی شکنجه شدگان و مورد تجاوز قرار گرفتگان حتی به درون مجاری متصلب و بسته رژيم مثل مجلس هم راه پيدا کرده است، محمود احمدی نژاد را به نماز جمعه آوردند تا حمله به کوی دانشگاه و شکنجه و تجاوز مامورين به زندانيان در بازداشت گاه ها را "سناريوی دشمن" بخواند و اين جنايات را به ,وابستگان جريان برانداز, نسبت دهد. احمدی نژاد به دروغگويی شهره عالم است. دروغ های او معمولا از جنس شارلاتان بازي، رياکاري، سفيد نشان دادن واقعيت سياه به قصد فريب دادن مردم ناآگاه است. اما دروغگويی اخير او در نماز جمعه اين فوايد را هم ندارد و نه پرده بر واقعيت می کشد و نه کسی را فريب ميدهد. نوعی از دروغگويی هم هست که معمولا طنز نويس ها به کار می برند، يعنی عکس واقعيت را به نمايش ميگذارند و چنان آشکار و بديهی دروغ ميگويند که واقعيت خود را بطور برجسته نشان ميدهد و مردم را ميخنداند. مثل اين دروغ احمدی نژاد در نماز جمعه :"همه ميدانند در ايران انتخابات يک امر اصيل است، برخلاف دموکراسی های رايج دنيا که يک نمايش و يک طراحی از پيش تعيين شده است." روشن است که احمدی نژاد در نماز جمعه به قصد طنز پردازی و به مسخره کشيدن نظام اسلامی اين دروغ ها را نمی گفت، هرچند رسانه های داخل و خارج به همين شيوه طنز نويس ها متوسل شده و دروغ های او را عينا و بدون دست بردن و تعبير و تفسير به عنوان خبری تبديل کردند تا دروغ های او خود را رسوا کند و باعث نيشخند مردم شود. اما دروغگويی احمدی نژاد در نماز جمعه معنايی ورای اين ها داشت. بايد يک بار ديگر تاکيد کرد اين دروغ هادر شرايطی گفته ميشود که شکنجه، تجاوز وحشيانه جنسی به دختران و پسران مردم، استعمال مکرر باتوم در بازجويی يک خبرنگار رسانه ای بطوريکه در حضور مقامات رژيم قادر به نشستن نبود، دفن دسته جمعی جان باختگان در بهشت زهرا و بعد موضع گيری های ضد و نقيض و رسوا کننده کارگزاران رژيم در مقابل افشای اين نوع جنايات و انبوه جنايات مشابه کوس رسوايی رژيم را بر سر کوی و بام در سراسر جهان به صدا در آورده است. در فضای سنگينی که اين وضعيت بوجود آورده، دروغ های احمدی نژاد بويژه در دو مورد خاص، يعنی حمله به کوی دانشگاه و جنايات در بازداشت گاه ها، که رهبر رژيم به آن ها اعتراف کرده و بسياری از مقامات ديگر هم به او تاسی جسته اند معنايی به جز آن ندارد که او در مقابل فرياد دادخواهی مردم شانه بالا می اندازد و علنا به مردم ميگويد رژيم به هيچوجه قصد ندارد کوچک ترين مسووليتی بپذيرد: جنايت کرديم، خوب کرديم – اين است معنای دروغ های وقيحانه او. احمدی نژاد با دروغ های خود در نماز جمعه به همه دادخواهان و به همه کسانی که در توهم کمترين تحقيق و رسيدگی به جنايات در چارچوب اين رژيم هستند دهن کجی کرد. از ورای دروغ های احمدی نژاد به راحتی ميشد صدای او را شنيد: جنايت کرديم، خوب کرديم، نه عذر ميخواهيم، نه کسی را مورد بازخواست قرار می دهيم، دو باره ميکنيم و باز هم مسووليت قبول نمی کنيم. احمدی نژاد با دروغ های خود مچ خامنه ای را هم باز کرد. او با دروغ های خود ميگويد حرف های خامنه ای مبنی بر اينکه "در حادثه کوی دانشگاه تخلفات بزرگی انجام شده که پرونده ويژه ای برای آن تشکيل شده تا مجرمان بدون توجه به وابستگی سازماني، به مجازات برسند" مزخرف است، بيخود آنها را تيتر نکنيد و به انتظار ننشينند. ما ,سند, جور ميکنيم، شکنجه ميکنيم، ,اعتراف, ميگيريم و همه جناياتمان را به گردن تعدادی که اسير ما شده اند می اندازيم يا به سفارت خانه های خارجی ارتباط ميدهيم. و از ماموران سرکوب و شکنجه مان که اين جنايات را برای حفظ ولايت فقيه انجام داده اند سپاسگزاری ميکنيم. احمدی نژاد با دروغ های آشکار خود از تريبون نماز جمعه برنامه کودتا را اعلام ميکرد و يادآوری ميکرد تريبون نماز جمعه البته بعد از کودتا هم همچنان تريبونی برای اشاعه دروغ، تشويق جنايت عليه بشريت، دفاع از ستمگر ان و سرکوب ستمديدگان، يعنی در يک کلام تريبون اشغالگران خواهد ماند. و احمدی نژاد به اين ترتيب تکليف مردم ايران با اين حکومت را نيز روشن کرد: سازمان دادن مقاومت توده ای در برابر اشغال و اشغالگران برای به زباله دان تاريخ انداختن حکومت اسلامی و ولايت

فقيه اش.
6 شهریور 1388 00:57